خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار

بِــــــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزيز از امروز به بعد هر سري وبلاگ به 20 پست بروز رساني خواهد شد.... اگر كساني هستن كه خاطرات خنده دار دارن در قسمت نظرات به صورت عمومي بفرستن من براشون پست ميكنم
به وبلاگ خنده خوش اومدین،،،مطلب رو جمع آوری کردم پس صددرصد برای خودم نیست،،، امیدوارم فقط اینجا بخندیدن
سلام دوستان اين بنراي كه در قسمت پايين نوشتاري قرار داره با كليك كردن بر روي اون ها ميتونيد بريد داخل سايتشون يا از لينكدوني ادرسشونو بگيرد.....حتما به كليك سوتي و كليك چت سر بزنيد
به وبلاگ امیر 70 خوش اومدین
دوستانی که دوست دارن تبادل لینک کنن... همین ادرس را به اسم خاطرات خنده دار لینک کنن و در نظرات ادرس وب بدن منم لبنک کنم
دوستان عزیز این وبلاگ به روز رسانی شده ... امیدوارم از مطالب خوشون بیاد...لطفا نظر و لایک فراموش نشه
چت روم کلیک چت

خندهبخند عزیزم که لبات همیشه خندون باشهَ خنده

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۶:۲۱
Amir70

رفتم در خونه هر چی در زدم کسی درو باز نکرد . زنگ زدم بابام میگم : په کجایید شوما ؟
برگشته میگه : اااا بابا ما داریم میریم خونه عموت شهرستان دیدی یادمون رفت ترو ببریم
من :0_o
بابام : خانم دیدی گفتم : احساس میکنم یه چیزی جا گذاشتیم یا یه کاری رو انجام ندادیم
مامانم : چی رو ؟؟ به گلا آب ندادی
بابام : نه خانم اونو که یادم بود امیرو  یادمون رفت بیاریم ^_^
من : پدر من مگه چند تا بچه داری که یکیشو یادت رفت ببری ؟؟؟ تا بیایت من از گسنگی میمیرم
بابا : خوبه خوبه دیگه گوه خوری نکن برو خونه خالت ما دو سه روزه میاییم خدافظ
زن همسایمون اومد بیرون منو دید گفت : امیر پشت در موندی ، مامان بابات رفتن شهر خرید گفتن اگر تو اومدی کلیدارو بهت بدم ((((-:
منم که ناراحتم اخمو شده بود که بابام عنم کرده ده دقیقه بعد سیم کارت رایتل جدیدم رو گذاشتم رو گوشیم زنگ زدم بابا صدامو کلفت کردم
من : با صدای لرزون سلام آقای بوق من عزیزی هستم (همسایمون) آقا خونتون آتیش گرفته کجایید شما ؟؟؟
بابا : یا قران عزیزی راست میگی ؟؟
من : (با صدای ترسیده ) دروغم چیه سریع بیایت منم زنگ میزنم آتیش نشانی خدافظ
سریع سیم کارت رو عوض کردم بابام زنگ زد رو گوشیم
من : اوه مای گاد ، اوه مای گاد ، واتر بیارید واتر بیاریت ^_^
بابام :توله سگ داری چی میگی ؟؟
من : بابا داشتم به زبون مادریم میگفتم وای خدای من آب بیاریت ، بابا میگن : آدما تو لحظه های حساس و ترسناک به زبون مادریشون حرف میزنن ، از اول میدونستم من خارجیم منو از تو لندن دزدیت ؟؟ چطور دلتون اومد منو از خانوادم جدا کنید ؟ درست من خیلی خوجگل بودم ولی چطور دلتون اومد ؟؟خخخخ
بابام ؟ گه نخور توله سگ مگه وقت شوخیه میگن خونه آتیش گرفته
من : آره بابا داریم خاموشش میکنیم که دیدم سر کوچه از ماشین پیاده شد دون دون اومد طرفم (-: وقتی رسید یه نگاه به خونه سالم کرد یه نگاه به من کرد منم مثل فیلم وسترنا آروم رفتم کنرش دستم رو گذاشتم رو شونش گفتم : بابا خواستی خیتم کنی خیتت کردم و الفرارررررررررر
بابام : امیرررر کشته ای توله سگ
من : بابا گوه خوردممممممم بابا جوونی کردم بابا ببشقیددددد ، الانم دارم تو جوب واستون پست میزارم ^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۴۹
Amir70

دیـروز یـکی از ایـن رفـیـقام کـه خـیلی ادعاش مـیشه رو دیـدم گـف : امیر امـشـب بـیکاری ؟؟
گـفتم : آره . گـفت : امـشب په یـه شـب شـعری داریـم حـتما بـیا (-:
مـنم نمـیشد کم بـیارم قبـول کـردم . بـدو بـدو رفـتم خـونه شـعر مـیازار مـوری که دانـه کـش اسـت و صـد دانـه یاقـوت و بـزبـز قـندی چـرا نـمیخندی رو حفـظ کـردم شـب رفـتم خـونشون دیـدم یـه آدمـایی اومـدن با تـیپ های عـجیب غریـب خـواستم فـرار کـنم گفتم مرد که فرار نمیکنهo_0
نـشستیم و شـروع شـد . نـفر اول : ای دوسـت بـه کـام دش‍ـمنـانـم کـردی بـودم چـو بهـار چـون خـزانـم کـردی . از حـافـط . بـعدشم تـفسیر شـعرو گـفت
بـقیه : بـه بـه . بـه بـه . درود
مـن : 0.o
رفـیقم : امیر  راسـتی مـا اسـم شـاعر و تـفسر بـیت رو هـم مـیگیم . مـشکلی کـه نـداری ؟؟؟ مـن : نـه بـابا 0_o
نـفر دوم یـه بـده . یـار آن بـود کـه صبـر کنـد بر جـفای یـار تـرک رضـای خـیش کـند بـر رضـای یـار سـعدی میـفرمایید... نـفـر سـوم : ر بده آقـا امیر
من : o_0 روز اول دیـدمت لـپات گـل انـداخـته بـود . پـریـدن بـا مـن خـوشتیپ چـه بهـت سـاختـه بـود تـتلو مـیفرمایید روز اول کـه بـا مـن آشـنا شـدی صـورتت سـرخ شـده بـود و تـو دلـت ایـری ویـری بـود و بـودن بـا مـن خـوشتیپ چـقدر خـوش خـوشانت کرده بود ^_^
بـقیه : o_0 o_0 o_0
من : هـا هـا هـا. د بدیت ؟؟؟ چـرخید چـرخید دوبـار رسـید بـه مـن
بـقیه : آقـا امیر  ر بـده
مـن : رفـتی . رفـتی . رفتـی و ریـدی و گـیت سـر بـرده . شـعله گـوزت آبـی و زرده . شـاعر در مـصراع اول مـیفرمایید رفـتی و ریـدی و گـهت رو سـنگه . (برد یـعنی سنـگ) .در مـصراع دوم میـفرمایید شـعله گـوزت آبـی و زرده . ایـنجا شـاعر از مـبالغه اسـتفاده کـرده و یـه گـوز ساده رو بـه یـه گـوز مـتفاوت تـشبیح کرده شاعـر امیر  ^_^
کـصافطا انـداختنم بـیرون . فـکر ک‍ـنم فـهمیدن در مـقابل مـن هـیچ شـانسی نـدارن بـا نـا داوری حـذفم کـردن ^_^ ‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۳۹
Amir70

بـا الـهام رفـتـم سـر کـلـاسـش ، اسـتاتیک داشـت مـنم چـیزی نـمیفهمیدم هـر چـیم بـاهـاش حـرف مـیزدم مـیگف : عـسـیسم خـفشو بـزار گـوش بـدم o_0
مـنـم یـه کـاغـذ بـرداشـتم شـمارشو تـوش نـوشـم گـذاشتم رو صـندلیم و طـوری کـه اسـتاد بـشنوه گـفتم : خـانـم خـجالت بـکش مـگـه خـودت بـرادر پـدر نـداری ^_^ً حـیـا رو خـوردی یـه آب انـگـورم روش ‍
اسـتاد : چــــــی شـــده ؟؟؟
مـن: اسـتاد ایـن خـانـم نـمیزاره گـوش بـدیم بـه درس , مـیـگه آقـا پـسر تـو کـه ایـنقدر خـوجگل مجـگلی و نـاسـی بـیا دوس پـسر من شـو (-:
الـهام : اســتاد دروغ مــیــگـــه
مـن : اســتاد دروغـم کـجا بـود . بـیا ایـنم شـمارش گـذاشته رو مـیزم . بـزاریت بـهش زنـگ بـزنم . اگـر خـودش نـبـود بـهش زنـگ زدم‌ گـوشیش زنـگ خـورد
اسـتاد o_0
هـم کلـاسـیاش کـه میـدونـستـن نـامزدشـم : ^_^ ^_^ ^_^
امـروز سـر کـلاس داشـتم کنـفرانس مـیدادم الـهام در زد اومـد داخـل گـف : وای عـسیسم نـمیدونی چـقدر دنـبالت گـشتم صـبح کـه قـهر کـردی یـادت رفـت لـقمـه کـره مربایی که بـرات گـرفتمو بـرداری یـه لـقـمه تـو کـیفش دراورد بـهم داد یـه هـزار تـومنی هـم دراورد بـهم داد گـف ایـنم پـول تـو جـیبیت . لـقمتو کـامل کـامل بـخور بـاوشـه ^_^
مـن : بـاوشـه 0.o
اسـتاد از بـس سـرشو زد تـو دیـوار ضربه مـغـزی شـــد
گـروهـی از دوسـتان هـم از شـدت خـنده جــــر خـوردن ^_^ً

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۳۱
Amir70

دیـروز بـعـده مـدت هـا تـصـمـیـم گـرفـتـم رفـتـم بـاشـگـاه بـدن سـازی ثـبـت نـام کـردم بـعـد وسـط تــمـریـن بــودم یــه یــارو ازایـــن گـنــده هــا اومـــد جــلــو بــا لـحـن لاتـی گـفــت : داااش ایـــن دمــبــل 20 کــیــلــوئـی رو لازم داری؟؟؟
یــه چــنــد ثــانــیــه تــو صــورتـش خـیـره شــدم بـعــد بـا صـدای بـهـروز وثــوقـی گــفــتـم : آره داااش مــیـخـوام بـزنـم..!!! ^_^
گـفـت: بـاشـه و بـعـد رفـت تـه بـاشـگـاه نـشـسـت بـبـیـنـه مـیـزنـم یـا نـه...یـعـنـی اگـه نـمـیـزدم مـیـومـد جـرم مـی داد دیـگ ..!!! ^_^
هـیـچـی دیـگ مـجـبـور شـدم سـه چـهـار سـت زوری بـزنـم خـدا رو شـکـر صـدای گــوز دادنـام تـا تـه سـالـن نـمـی رسـیـد مـگـه نـه آبـروم مـی رفـت جـلـوش!!!
خـلاصـه داشـتـم خـوب مـی زدمـا ولـی آخـرش دمـبـل از دسـتـم در رفـت و افـتـاد رو دسـتـم و یـه مـقـدار از مـچ دسـتـم تـا بـازوم قـــطــع شـد و از دیـروزم دسـتـشـویـی کـه مـیــرم از دمــاغـم شـاش مـیــاد بـیـرون نـمـی دونـم چـرا ..!!!
خـلاصـه تـصـمـیـمـم عـوض شـد و فـردا مـیـخـوام بـرم بـاشـگـاه شـطـرنـج مـعـلـولـیـن جـسـمـی,مـنـچـی ,مـارپـلـه ای چـیـزی ثـبـت نـام کـنـم^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۲۴
Amir70

صـبـح تـو اتـاقــم بـودم داشـتـم تـحـقـیـق درس "پـول و بـانـکـم" رو آمـاده مـی کـردم بـابـامـم تـو اتـاق بـود اومـد کـنـارم گـفـت گـوشـیـتـو بـده یـه زنـگ بـزنـم بـه گـوشـیـم بـبــیـنـم کـجـاسـت نـیـسـتـش...
گـوشـیـمـو دادم بـهـش یـهـو یـادم افـتـاد اسـمـشـو چـی سـیـو کـردم گـفـتـم بـده خـودم زنـگ بـزنم!!! :))
آقـا ایـنـم شـک کـرد گـفـت نـه خـودم مـی زنـم و بـعـد از یـه مـقـدار درگـیـری و 4تـا فـن بـارانـداز و فـیـتـیـلـه پـیـچ کـه بیـنمون رد و بـدل شـد بـالاخـره زنـگ زد رو گـوشـیـم افـتـاد "ابـن الـکـریــم " !!! ^_^
بــابـام : ایـن چـیـه کـصـافـط؟؟؟ ^_^
گـفـتـم تـویـی دیـگ اسـم بـابـات کـریـمـه مـیـشـی ابـن الـکـریـم,تـوام مـیـتـونـی ابـن الـرضـا صـدام کـنـی راحـت بـاش!!! ^_^
آقـا بـعـدمـامـانـم اومـد تـو اتـاق بـابـام شـمـاره مـامـانـمـو گـرفـت افـتـاد "کـجـایـی پـسـرم سـفـره پـهـنـه" :))
شـمـاره خـونـه رو گـرفـت افـتـاد"کـلـبـه درویـشـی"... :D
شـمـاره مـامـان خـودشـو گـرفـت افـتـاد: ام الـکـجـلـیـن!!!
گـفـت امیر یـعـنـی چـی؟؟؟
گـفـتـم خـب شـمـا و عـمـو کـچـلـیـد پـس "عـزیـز" مـیـشـه مـادر دو کـچـل !!! :))
ایـنـو کـه گـفـتـم جـفـتـشـون مـنـفـجـر شـدن....!!! :))
(خـدایـا شـکـرت کـه خـنـده هـای از تـه دل پـدرمـادرمـو دیـدم....)
بــعـد شـمـاره یـکـی از عـمـه هـام رو گـرفـت (****) یـهـو ریـده شد بـه تـنـظـیـمـات سـلـولـهـای عـصـبــیـش مـثـل یـوزپـلـنـگ آریـایـی دویـد دنـبـالـم....!!! :D
(خـدایـا شـکـرت کـه خـنـده هـای مـادرم رو دیـدم)
هـیـچـی دیـگ بـالاخـره گـرفـتـم و مـشـت و لـگـد بـود کـه مـیـومـد تـو چـشـمـام !!!
(خـــدایـا شـکـرت کـه کــور شـدم دیـگ نمـی بـیـنم, هـمـیـنـو مـی خـواسـتـی ) :(

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۲۱
Amir70

ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﻣﻴﺪﺍﺩ!!!
ﻳﮏ ﺷﺐ ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩﺵﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﺪ
ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ :
ﻳﺎ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﺎﺵ ﻳﺎ ﺧﻮﺩﮐﺸﻲ ﻣﻴﮑﻨﻢ !!!
ﺩﺧﺘﺮ ﺳﺮ ﺣﺮﻓﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻔﯽﺩﺍﺩ ...
ﭘﺴﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻔﻲ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵﺑﻨﺰﻳﻦ ﺗﺰﺭﻳﻖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﮐﻤﺎﺭﻓﺖ .
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ ﺑﻬﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ
ﻟﺤﻈﺎﺕﺍﻭﻟﯿﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪﻥ
ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﻱ ﺳﺮﺵ ﺩﻳﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ
ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺍﻣﺎ .......
ﻋﺸﻖ ﺁﻥ ﭘﺴﺮ ﺑﻪ ﻧﻔﺮﺕ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﭼﺎﻗﻮﻱ ﺟﺮﺍﺣﻲ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ ﺩﺭ ﺭﺍﻫﺮﻭﯼ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻴﺪﻭﻳﺪ ﺗﺎ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ
ﮔﺮﻓﺖ ......
ﺗﺎ ﭼﺎﻗﻮ ﺟﺮﺍﺣﻲ ﺭﻭ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﻻﮐﻪ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ
ﺩﺧﺘﺮﻩ
ﻳﻬﻮ ﭘﺴﺮﻩ ﺑﻨﺰﻳﻦ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﺮﺩ !!!
ﺣﺎﻻ ﭘﻤﭗ ﺑﻨﺰﻳﻨﻢ ﺍﻭﻥ ﻧﺰﺩﻳﮑﻴﺎ ﻧﺒﻮﺩ
ﻫﻴﭽﻲ ﺩﻳﮕﻪ .....
ﻫﻴﭽﮑﺴﻢ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﮔﺮﻭﻧﻲ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺑﻨﺰﻳﻦ ﻧﺪﺍﺩ
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺧﻴﻠﻲ ﺷﺎﻧﺲ ﺁﻭﺭﺩ ﺧﻼﺻﻪ .....
ﺍﮔﻪ ﻓﺤﺶ ﺑﺪﯾﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ نمیذارم ^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۸
Amir70

دیـروز تـو سـفـره خـونـه نـشـسـتـه بـودم داشـتـم قـلـیـون مـی کـشـیـدم کـه "کـودک فـال فـروشـی" وارد سـفـره خـونـه شـد...
از تـلـویـزیـون داشـت کارتـون پـخـش مـی شـد و دیـدم ایـن بـچـه بـاحـسـرت چـشـمـش هـمـش بـه تـلـویـزیـونـه 5,6 تـا فـال هـم بـیـشـتـر دسـتـش نـبـود و صـداش کـردم گـفـتـم بـیـا بـشـیـن پـیـش مـن هـمـرو ازت مـیـخـرم تـو کـارتـونـت رو بـبـیـن...
اومـد کـنـارم بـا لـذت کـارتـونـش رو نـگـاه کـرد تـمـوم کـه شـد بـهـش گـفـتـم اسـمـت چـیـه عـمـو چـنـد سـالـتـه؟؟؟
بـچـه : عـمـو اسـمـم کـامـبـیـزه, 9سـالـمـه
من: بـاریـکـلا عـمـو چـه اسـم خـسـتـه ای داری ,راسـتـش دیـدمـت یـاد بـچـگـیـای خـودم افـتـادم
کـودک فـال فـروش: عـمـو مـگـه شـمـا هـم فـال مـی فـروخـتـی؟؟؟
مـن: نـه عـمـوجـان زر زدم خـواسـتـم ادا تـنـگـا رو درآورده بـاشـم و هـمـدردی کـرده بـاشـم بـاهـات !!! ^_^
بـچـه: عـمـو ایـنـجـا کـه هـمـه بـا دخـتـر اومـدن شـمـا چـرا تـنـهـایـی پـس؟؟؟
سـوالـش کـمـرم رو نـصـف کـرد و بـغـضـم گـرفـت ولـی "پـسـر دسـتـمـال فـروش " رو پـیـدا نـکـردم,بـهـش گـفـتـم: عـمـو جـون چـون ایـنـا هـیـچـکـدوم هـمـدیگـرو دوس نـدارن :)))
بـچـه: الان مـثـلا شـمـا رو هـمـه دوس دارن تـنـهـا نـشـسـتـی؟؟؟
مـن : عـمـو جـان ریـدی بـه هـیـکـلـم کـه بـا ایـن حـرفت ^_^ بـبـیـن کـامـبـیـز جـان آدم بـزرگـهـا دوس داشـتـنـشـون شـرطـیـه, یـعـنـی مـثـلا مـن تـا ازت فـال نـخـرم و پـول نـدم تـو دوسـم نـداری,فـهـمـیـدی؟؟؟
بچه : عـمـو الانـم کـه خـریـدی مـن شـمـا رو دوس نـدارم !!! :|
مـن :ای بـابـا بـاز عـن شـدم کـه خـدا :|
عـمـو جـان پـولـش واسـه خـودت بـیـا فـال هـات رو هـم بـبـر مـی تـرسـم هـرکـدومـو بـاز کـنـم کـل ایـنـجـا رو بـوی گـوه بـرداره,پـاشـو بـرو بـیـرون سـر راه "پـسـربـنـزیـن فـروش" و "دخـتـر کـبـریـت فـروش" رو هـم دیـدی بـگـو بـیـان ایـنـجـا مـن مـنـتـظـرم !!! :|
بـچـه: عـمـو "فـال" شـمـا کـه گـرفـتـن نـداره,"حـالـتـون " مـهـم بـود کـه ریـدم تـوش,خـدافـظ !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۶
Amir70

واسه ماشین پسر خالم میخواستیم بریم ضبط بخریم
من بهش گفتم اگه بتونیم از این ضبطایی که از رو ماشینا میدزدن پیدا کنیم خیلی ارزونتر در میاد.
حالا رفتیم تو مغازه پسر خالم برگشته به فروشنده میگه:
داداش ضبط دزدی تمیز چی داری؟!
هیچی دیگه کلی به یارو توضیح دادم که این طفلی عقب موندست و منظوری نداشته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۵:۱۱
Amir70

یکی نون خوشگلیشو میخوره ...
یکی نون بازو ...
یکی نون عقل و هوش ...
منم که نون و ماستمو میخورم
بفرمایید نون و ماست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۶
Amir70

باز ما دو تومن شارژ کردیم و این ایرانسل شروع کرد ..
آقا من نمیخوام پولدار شم ..
گنج نمیخوام..
صندقچه سکه طلا نمیخوام..
پیشوازای ویژه نمیخوام..
آیفون 5 نمیخوام..
مزدا 3 نمیخوام..
تو سرت بخوره اون #7* …
ما اصن میخوایم شارژ را گران بخریم از بقالی ...
آخه بدبخته گدا گشنه دو تومن چیه که میخوای از چنگ من درش بیاری؟
اصن از همون وقتی که رابطه ی منو با همراه اول خراب کردی باید میفهمیدم قصدت تیغ زدنه
کثثثثثثثثثثثثثثثثثثثافتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۶
Amir70

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانمشب را اینجا بمانم؟ ».........رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب بهاو شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند....شب هنگام وقتی مرد می خواستبخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا ازراهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به ویگفتند:« ما نمی توانیم این را به تو بگوییم .چون تو یک راهب نیستی»مرد با نا امیدی ازآنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم درمقابل همان صومعه خراب شد .راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.. آن شب بازهم او آن صدای مبهوتکننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.صبح فردا پرسید که آن صداچیست اما راهبان بازهم گفتند:« ما نمی توانیماین را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگیام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانماین است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگوییچه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمینرا به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.مرد گفت :*« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاریکه از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدداست. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»راهبان پاسخدادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی.ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم..»رئیس راهب هایصومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن دربود»مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلیداین در را به من بدهید؟»راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم بهاو بدهند..راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشتدر سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .پشتآن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.و همینطور پشت هر دری دردیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.درنهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که از در های بی پایانخلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را بازکرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که اودید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود......اما من نمی توانم بگویم او چهچیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید .لطفا به من فحش ندید؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۳ ، ۰۷:۳۴
Amir70

یه دوستی تعریف میکرد موقعی که بچه بوده و اذیت میکرده مامانش میگفته میخوایم تو رو بدیم دوتا مرغ بگیریم !!
ای بدبختم تا صبح خواب مرغ و پر مرغ و کله بریده شده مرغ میدیده...
:) :)
بیچاره افسردگی مرغی گرفته بوده..
د آخه مادره منننننننننننن ، مهربون...عزیز ..ای چه وضه بچه آروم کردنه؟؟
با 24 سال سن هنوز که مرغ میبنه یاده غربتش می افته رعشه می افته به جونش !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۶:۱۱
Amir70

توی همایش روابط زناشوئی ، سخنران از خانمهای حاضر در جلسه خواست تا در همون لحظه به شوهراشون با اس ام اس بگن " عاشقتم " و بعد جوابها رسیده رو بلند در سالن بخونن :
حالا به تعدادی از جوابها توجه کنید :
1- با من بودی ؟؟؟؟!!!
2- متوجه منظورت نمیشم ؟
3- باز ماشین رو کجا کوبوندی ؟
4- چقدر پول لازم داری حاشیه نرو .
5- چیه باز امشب مامانت اینا دعوتن خونمون ؟
6- یه راست برو سر اصل مطلب .....
7- یا خدا باز چه دسته گلی به آب دادی ؟
8-شما !
یعنی من هلاک این شماره 8 شدم که اینقدر عاشق زنشه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۶:۰۹
Amir70

چالش جدید من وبابام"
زمان مابچه حق نداشت دست ب کنترل بزنه
الان ۳روزه دارم قانعش میکنم زمان شماکنترل نبود
میگه گ.ه نخور احترام ک بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۶:۰۶
Amir70

دخـدره 4 سالش بود تو تاکســی بغلم نشسته بود داشت آلــوچه میخورد با جــــذبه تمام بهش گفتم: عمو جون میدونی آلوچه واست بده چرا میخوری؟
برگشته بهم میگه: پـدربزرگم 135 ســال عمر کرد
با تعجـب بهش گفتم: یعنی چون آلــوچه میخورد اینقد عمــر کرد؟
گفت: نــــه چون سرش تو کــار خودش بود :|

تا حالا به این شدت قانع نشده بودم:| گــــــــودزیلا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۶:۰۳
Amir70

اعتراف میکنم وقتى بچه بودم به آلوچه و گیلاس و زردآلو میگفتم : گولى سبز، گولى سرخ و گولى سرخ :)))))

قربون خودم بشم از همون بچگى شیرین وبامزه بودم.^--^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۵:۵۹
Amir70

اعتراف میکنم...
وقتی بچه بودم فک میکردم خرمگس...
.
.
.
.
.
.
همون مگسایی هستن که یه مگس دیگروروکولشون سوارمیکننن*^_^*
اوسکولم خودتیo_O

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۳ ، ۰۵:۵۱
Amir70

داشتم نگا تلویزیون میکردم مخاطب فوق العاده خاصم ( الهام بانو ) و نامزد داداشم اومدن o_0 الهام : امیر  ، مریم میگه چون من دارم ارشد میخونم تو داری لیساس میخونی اطلاعاتش از من بیشتره از من عاقل تره
من : غلط کرده گوسپند
مریم : چی گفتی ؟
من :هیچی جون عمم ^_^
خوب این که ناراحتی نداره . من از شما سوال میکنم ببینم اطلاعات عمومی کی بهتره . بازنده هم باید شام بده
الهام و مریم : باشه o_0^_^
خوب سوال اول : الهام خانم اولین حیوانی که به فضا رفت چه حیوانی بود ؟
الهام : سگ
من :آفرین آفرین
خوب مریم خانم چهارصد و هفتاد و سومین نفری که به فضا رفت چه نام داشت؟معدل کلاس چهارمش چند بود؟ و شب قبل از سفر شام چه خورد ؟با رسم شکل توضیح دهید ^_^
مریم o_0
من : ایجوری نگام نکن بلدی نیستی میریم سوال بعد . الهام خانم بزرگ ترین دریاچه دنیا چه نام دارد ؟ الهام خزر ^_^ . آفرین آفرین
خوب مریم خانم تمام آبزیان دریاچه خزر را با رسم شکل توضیح دهید و چرا ؟ مریم :امیر سوالات سخته توهمش سوال آسون از الهام میپرسی . من : چییی یعنی میخوای بگی چون الهام زنمه تقلب کردم . وای خدا دیدی چه تهمتی بهم زد . آبرمو برد
مریم : باشه باشه تاراحت نشید من معذرت میخوام
آورین حالا پاشو برو پول شامو بیار
لامصب تو کبابی نشسته بودیم مامانم زنگ زد گفت امیر  تمام آبزیان دریای خزر را با رسم شکل توضیح میدی بعد میای خونه . وای ننه هوا سرده یخ کردم غلط کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۹
Amir70

امشب رفتم خونه مخاطب فوق العاده خاصم وای ننه موزززززز برام آورد
من : الهام به نظرت تقدیر یعنی چی ؟
الهام : خوب یعنی سرنوشت
من : بهش اعتقاد داری ؟
الهام : خوب تا حدودی . مثلا وقتی آدم تمام تلاشش رو کنه و کاری انجام نشه حتما تقدیر بوده ولی نمیشه هیچ کاری نکرد و بگی تقدیر بود . وای ی ی ی ی کمرم
من : چی شد ؟
الهام : جملات سنگینی بود کمرم درد گرفت خخخخخخ ^_^
من : o_0
آفرین خوب من اگر بخوام کاری بکنم . همه تلاشمو کنم ولی نشه باید چکار کنم ؟
الهام :خوب نباید خودتو ناراحت کنی حتما تقدیر بوده
من : اگر خیلی برام مهم باشه چی
الهام : خوب امیر  تو همه تلاشتو کردی حتما یه چیز بهتر در انتظارته
من : وای خیلی آرم شدم . واقعا افتخار میکنم همچین زن فهمیده ای دارم
الهام : ^_^ حالا چی شده عزیزم ؟
من :حالا بزار یه موزی بخورم جون بگیرم واست توضیح میدم ^_^
الهام : امیر  بگووووووو
من :باشه باو .اون مانتو بود صبح دیدیم دونه آخرش بود من پول نداشتم قرار شد بعد از ظهر برات بخرمش ؟
الهام : خوب 0_o
من : بعد از ظهر رفتم گفت : فروختمش (-:
الهام : امیر  راس میگی ؟
من : بره )-:
الهام مامان ن ن ن ن ن اون چاقورو بیاررررررر
من : دی : یا پیغمبر 0_o الهام شاید تقدیر بود
الهام : مامان ن ن ن ن ن چاقورو بیار ر ر ر ر ر ر
من: الهام شاید یه مانتو قشنگ تر در انتظارت باشه
الهام : امیر  چرت و پرت نگو مامان اون چاقو رو بده سرشو ببورم بزارم تو دستش
من : غلط کردم غلط کردم . الفرارررررررررررررررر . لامصب یادم رفت موزم رو بردارم^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۵
Amir70

هفته پیش تو خونه نشسته بودیم
الهام : وای امیر کلاس دیرم شد . این استادم خیلی حساسه هر کس غیبت کنه حذفه . هر کی دیر بیاد حذفه . دانشجو مهمان رو میشناسه میندازه بیرون
من : نه بابا . اگر من دانشجو مهمان اومدم و نشستم چی ؟
الهام : یه ماه شستن ظرفا با من
من : خخخخ اگر دیر اومدم و نشستم چی ؟
الهام : دو ماه شستن ظرفا با من گل پسر . من برم . دیرم شد بای
امروز پاشدم لباسای مشکی گشاد بابامو کردم موهامو شلخته کردم . یکم خودمو خاکی کردم رفتم دانشگاشون . نیم ساعت از وقت کلاسشون رفته بود . در زدم بدون سلام رفتم داخل رو صندلی نشستم
استاد o_0 گل پسر یاد نگرفتی میری جایی اجازه بگیر بعد وارد بشی ؟؟؟ بدون توجه به حرفاش دفتر و خودکار رو دراوردم شروع کردم به نوشتن .
استاد : آقااااا با شمام لطفا برید بیرون
منم پا شدم اعصبی رفتم دم در رو کردم به استاد . گفتم : من که از همه خوردم . تو هم روش ،خوب با خورد کردن من خودتو پیش دانشجو هات بزرگ کردی . صبح تا شب کار میکنم خرج خانوادم رو بدم .از سر کار اومدم سر کلاست عمه پیرم که خرج خانوادش رو با خیاطی میداد دستش رفت تو چرخ گوشت و حالا دارم خرج زن تازه بیوه شده که دو هفته بیشتر نیست شوهرش مرده و سه تا بچش رو هم میدم (عمه اگر این پستو میخونی من امیر نیستم اصغرم ^_^)
الهام :0_o
من : باشه استاد من میرم حذف میکنم امیدوارم پیش دانشجوهات خوب بزرگ شده باشی
استاد : صبر کن . برو بشین سعی کن هر وقت تونستی بیا سر کلاس
من : با ناراحتی . هعیییی چشم استاد . رفتم کنار الهام نشستم
الهام : 0_o
من : خخخخخ خانمی اینجوری نگام نکن که دو ماه ظرفا دستاتو میبوسن
الهام : آره جون عمه ناتوان و پیرت^_^
اجازه گرفت دو دقیقه رفت بیرون و اومد
پنج دقیقه بعد یه دختر خوجگل مجگل اومد تو کلاس رو کرد به من گف : وای امیر داداش تو اینجا چکار میکنی ؟ مگه نگفتم دو دقیقه بیرون وایسا تا بیام بریم باز اومدی سر کلاسا داری مخ استادارو میزنی مسخرشون میکنی ؟؟؟
استاد o_0
من : استاد دروغ میگه جان عمم
دختره : اگر دروغ میگم : شماره دانشجویتو بگو بیبینم اصلا مال این دانشگاهی
من : خخخخ خانم وقت کلاسو نگیر اشتباه گرفتی
استاد : شماره دانشجویتو بگو بیبینم
من: استاد دروغ میگه اصلا اگر خواهرمی یه ماچی بده ^_^
دختره : چشم داداش دیونم . اومد طرفم دیدم داره ناموسی میشه
منم فرار کردم خخخخ ؟؟
الهام : آقا امیرررر
من : بله
الهام :عزیزم دو ماه ضرفا دستتو میبوسن خخخخخ
لامصبا نقشم داشت خوب پیش میرفت حالا دو دو ماه ظرف شستن به کنار . دختره رو ماچ نکردم ^_^ خخخخ الهام شوخی کردم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۱:۲۰
Amir70

چند روز پیش کلیه هام یکم درد میکرد رفتم پیش دختر خالم که تو آزمایشگاه کار میکرد آزمایش دادم .امروز رفتم جوابشو گرفتم سالم سالم بودم ^_^
اومدم خونه دیدم همه خانواده تو حال نشستن
منم کرمم گرفت خواستم یکم اذیتشون کنم خودمو ناراحت گرفتم رفتم برم تو اتاقم
بابا : هوی ی ی توله سگ کو سلامت ؟؟ (نه آخه توله سگ سلام میکنه ؟؟)
من : بابا حالم خوش نیست میرم تو اتاقم بخوابم (مثل تو فیلما ^_^)
بابا : خوب برو ( آخه پدر من تو باید مثل تو این فیلما بگی چی شده پسر خوجگل مجگلم ؟؟^_^ از زیر بوته که به عمل نیومدم والااا )
دیدم فایده نداره مثل تو فیلما کمرمو تکیه دادم به دیوار و آروم افتادم که یعنی فشارم افتاده )-:
بابا :تو سگ کمرتو به دیوار نکش سفید کاریش خراب میشه o_0
من : دیدم از بابام بخاری بلند نمیشه داد زدم . الهام کلیه هام . مامان کلیه هام دارن خراب میشه
مامان و الهام : کلیه هات چی ی ی ؟؟
من : جواب آزمایشم رو گرفتم . گفتن : کلیه هات دارن خراب میشن اگر به خودت نرسی و مواظب خودت نباشی کلیه هات خراب میشن
همه قول دادن مواظبم باشن (-:
مامانم پاشد رفت برام موز آورد .وای ننه موزززز . الهام: امیر عزیزم اصلا نمیخواد ظرف بشوری استراحت کن . بابام : بابام رفت برام کامپوت خرید . داداشم و زن داداشم میوه خردن . رفتم تو اتاقم داشتم انار و کامپوت گلابی و موز و سیب رو با هم میخوردم ^_^که کوشیم زنگ خورد .
من : الو بفرمانید ^_^
دختر خالم : سلام امیر  راستش نمیدونم چطور بهت بگم ولی وظیمه و باید سریع تر بهت بگم تا فکری کنیم . امیر  آزمایش اشتباهی شد . تو آزمایشای تو کلیه هات تقریبا خراب شدن
من : ))))-: مامان ن ن ن ن ن . مهربانم کجایی
مامانم : چی شده چی شده
من : دختر خاله زنگ زد گفت کلیه هات دارن خراب میشه
مامانم : خوب خودت هم که بهمون گفتی انشاالله خوب میشی
من : من به هفت جد پس و پیشم خندیدم من داشتم شوخی میکردم این لامصب داشت جدی جدی میگفت . وای کلیه های مهربانم . کلیه های دوس داشتنیم . خدا غلط کردم غلط کردم. مامانم : خوبه خوبه گریه نکن صدات مثل صدای بزغالست . زنگ زدم دختر خالت ببینم راست میگی یا فیلممون کردی . گفت فیلممون کردی بهش گفتم : بهت زنگ بزنه حالتو بگیره
خانواده : o_0 0_o 0_o 0_o
من : ^_^
.الهام : امیر  پاشوظرفرو بشور
بابام : توله سگ پول کامپوتارو تو حلقت میکشم بیرون (-:
من : خخخخ نامردا من کلیه هام درد میکنه. j£ شما سرور مایی . شما تاج سری . ما کی باشیم بخوایم شمارو تحویل نگیریم ^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۱:۱۵
Amir70

پیش بابام و داداشم نشستم ، بشون میگم : پدر من ،برادر من اینقدر زن ذلیل نباشید (-: مثلا خود من . مردم مرددددد . زنم ازم حساب میبره . حرف حرف منه . مثلا صبر کنید تا نشونتون بدم ،زنگ زدم الهام
من : الهام امشب قرار بریم خونه عموت ؟؟؟؟
الهام : اوره آماده شدی ؟
من : الهام میدونی احساس میکنم عموت زیاد از من خوشش نمیاد ، همه رو ماچ میکنه غیر از منو ^_^
الهام : چرا دروغ میگی اون که همیشه باهات روبوسی میکنه0_o
من : لب بهم نداد ^_^
من : الهام حس میکنم . از دستم ناراحته دیدی اون بار رفتیم خونشون هشت موز خوردم گفت: بچه کم موز بخور . هشتا موز که این حرفارو نداشت .
الهام : خوب 0_o
من : خو عزیز من چرا در مقابل فهمیدن مقاوت میکنی خو دوس ندارم بیام دی :^_^
الهام : امیر تو به من گفتی نفهم ؟؟؟
من : نه به خدا خواستم شوخی کنم
الهام : امیر  یعنی تو شوخی شوخی به من گفتی نفهمم ؟؟ حالا شوخیت شده به من بگی نفهم ؟؟؟ (با حالت گودزیلا مانند )امیر  میای بریم خونه عموم یا نه ؟؟ اگر دوس نداری بگو ؟؟دوس ندارم مجبورت کنم
من : عزیزم حالا که دوس نداری مجبورم کنی حقیقتش دوس ندارم بیام .
الهام : امیر  ؟؟
من : جان دلم ؟؟؟
الهام : پا میشیییییی میایییییییی یا بیاممممممم چکیت کنم ببرمت
من : o_0 هر چی فکر میکنم میبنم دوس دارم بیام
الهام : آفرین آفرین موش کوچولوم عاشقتم عجیقم
من : اهوم اهوم اهوم
الهام : امیر  داری گریه میکنی ؟؟
من :( با گریه) اشک شوقه ، چقدر دلم واسه عمو تنگ شده بود .
الهام : دوست دارم منتظرم خدافظ کوچولو
بابام و داداشم : o_0 0_o
بابام : پاشو گم شو بیرون موش کوچولوش تا نیومده خونه رو رو سرمون خراب نکرده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۱:۱۱
Amir70

چند روز پیش داداش گودزیلام با دختر خالم داشتن بازی میکردن،منم رفتم کمین کردم ببینم اینا چی دارن میگن.حالا مکالمشون::
داداشم:ببین مثلا من شوهر توام تازه از سر کار اومدم میبینم جارو نکردی
-هووووووی زن چرا خونه کثیفه؟؟پس تو اینجا چه غلطی میکنی؟؟
+سر عمت داد بزن بیشوووور
-خفه شوووو ضعیفه
بعدشم کتک زدم همدیگرو!!!

من 0---0

یعنی دلم به حال اون بدبختی میسوزه که قراره زن داداش من شه!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۳
Amir70

یه عمو دارم 7ساله سربازه ازدواج کرده 2تا بچه هم داره ...روز تاسوعا مادربزرگم نذری داره اون روز دسته اومده بود دم خونه مامانبزرگم بعد پسرعموم رفت پول داد واسه هئیت گفت برای بابای منم دعا کنید .مداح هم فکر کرد که بابای این مریضه درد لاعلاج داره با یه سوزی گفت:این بچه از ما برای باباش التماس دعا داره خدایا به حق دل این بچه و این شبای عزیز بابای این بچه رو شفا بده ..ملت هم بلند گفتن آمـــــــــــــین...

یهو پسرعموم وسط دسته داد زد"عمو بابام مریض نیست که, سربازه هعی فرار میکنه دعا کنید امسال دیگه سربازیش تموم شه
"
دیگه مَردم ترکیدن از خنده ،مداح خودشم خندید دیگه نمیدونست چی بگه گفت سلامتی سربازای اسلام صلوات محمدی ختم کنید

طفلی یه پس گردنی هم از داشش خورد :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۱
Amir70

دیروز تو مدرسه داشتیم درمورد خل بازیو این چیزاصحبت میکردیم ک رفیقم یهوگف:
بابا براشما ک خوبه(خل بازیامونو میگف)من ی بار که خوابیده بودم نمیدونم چم شد ی دفه از خواب پریدمو
رفتم پنجره روبازکردمو ازطبقه2 پتویی رو ک توش خوابیده بودمو انداختم پایینO.0 بعد دوباره گرفتم
خوابیدم!^.^
صب ک ا خواب بیدارشدم دیدم پتوم نی، پنجره هم بازه!بعد ی نیگا بخودم کردمو رفتم بیرونو دیدم:
دیدم بعلههه پتورو انداختم پایین!
منو بقیه بچه ها میزو نیمکت تودهنمون بود
ولی نمیدونم چرا یکیوبرده بودن بیمارستان!!
فک کنم روده پر بر پل شده بود!
و در اخر رفیقم@.0
پتو:-!
شب^.^
خواب:-)
الان اخه این رفیقه من دارم ایا؟؟@!باکیا شدیم76میلیون ایا؟؟!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۰:۵۹
Amir70

جاتون خالی باخواهرمو مامانم رفته بودیم لباس فروشی خواهرمن جلوترازمن ازمغازه اومد بیرون ب محض اینکه اومد بیرون صدای دزدگیر مغازه ب صدادراومد درحالی ک صاحب مغازه ب من زل زده بود منم نگاه کردم ب خواهرموگفتم چیزی برداشتی صاحب مغازه ک صادق بودن منودیدلبخندملیحی زدوگفت برید اشتباه شده وخواهرم ک مثل سگ ترسیده بود چشوتون روزبدنبینه هنوز بدنم دردمیکنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۰:۵۵
Amir70

یه روز سرماخورده بودم رفتم دکتر بهش گفتم آقای دکتر من سرماخوردم حالمم اصن خوب نیس..دکتره گف بیا جلو جانم!!یه دونه از چوب بستی دایتیآ کرد تو حلق ما و دفترچه بیمه رو گرفت و شروع کرد به نوشتن نسخه..بش گفتم آقای دکتر هجومی بنویس ویروسا داغون شن..گفت 6-3-3 خوبه؟گفتم عالیه..عاغا ما این دفترچه رو گرفتیم و خریت کردیم و ته نسخه ی دکتر همجوری عین دست خط خود دکترا یه چیزایی نوشتیم..چشت روز بد نبینه ما رفتیم دارو هامونو تحویل بگیریم
دفترچه رو دادم به دختره که دارو میداد یه نگاه خشی به من ودفترچه کرد گف یا امام هشتم آقا این داروها واس خودتونه؟؟گفتم بله خانم چطور؟؟؟گف هیچی..ناموسن یه سرنگ بهم داد ----------این هوا..
از ترس رنگم آّبی شده بود..گفتم خانم این چیه پس؟؟مگه به گاو میخوای بزنی؟گفت اتفاقا به گاو میزدن ولی خب تشخیص جناب دکتر بوده ایناها اینجا نوشته ته نسخه..از اون روز به بعد من دیگر دکتر نرفتم و نمیخواهم رفت..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۰:۵۱
Amir70

کلا چون معروفم به سخت گیری و دخترها ترجیح میدن با استادهای راحت تر پاس کنن زیاد محبوب دخترهای دانشگاه نیستم
امروز سر کلاس گوشیم زنگ خورد و تو کلاسهای من گوشی ممنوعه
ولییه استثنا داریم اونم اینه که اگه واجب باشه میشه بذاریم رو بلند گو جواب بدیم چون برادرم بود جواب دادم
برادرم:سلام خواهری عشق من چطور مطوری دختر گلاب بع بعی داداش؟!(تو خونه چون دا رم زبان تمرین میکنم یه بند انگلیسی صحبت می کنم بهم میگن بع بعی بعله همون بع بعی کلاه قرمزی منظورشونه)
من:مرسی داداش من تو خوبی؟!
برادرم:خواهری لیلی و مجنون(منظورش مامان و بابامه)صبح رفتن مسافرت نهار خوشمزه پختم بیایا!!
من:چشم داداشی
گوشی قطع کردم دانشجوهام اینجوری بودن:-D
بچه ها گیر دادن عکس برادرمو نشونشون دادمبعدش فضولیشون گل کرد کلی سوال پرسیدن فهمیدن برادرم مجرده
فقط انقدر بگم که دخترها کلاس دارن خودشون می کشن
از همین الان منتظرم ترم بعد برای انتخاب واحد گیس و گیس کشی بشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۹
Amir70

سر کلاس گودزیلامون معلم مفرد کلمات را ازش سوال میکرده .معلم :صنایع گودزیلا:صنعت. معلم:معادن. گودزیلا:معدن. معلم:قواعد. گودزیلا: مقعد!!!!! معلم@ @من0 o در ضمن تو کلاس میز و صندلی نمونده همه رو گاز زدن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۶
Amir70

یه شب با عموم اینا رفته بودیم ساحلی (آره اهوازیم) ، بعد منو دختر عموم رفتیم قسمتی که وسیله چوبی داره سوار کشتی شدیم
موقعی که خواستیم از کشتی بیایم پایین پاشنه کفشم گیر کرد به پله و با صورت خوردم زمین و کتلت شدم
ملت پوکیدن از خنده
یه اکیپ از پسرا شروع کردن به خوندن: دختر نرو بالا یار بالا میفتی نرو بالا یار بالا
داشتم از خجالت ذوب میشدم به سرعت برق از صحنه متواری شدم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۴
Amir70