خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار

بِــــــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزيز از امروز به بعد هر سري وبلاگ به 20 پست بروز رساني خواهد شد.... اگر كساني هستن كه خاطرات خنده دار دارن در قسمت نظرات به صورت عمومي بفرستن من براشون پست ميكنم
به وبلاگ خنده خوش اومدین،،،مطلب رو جمع آوری کردم پس صددرصد برای خودم نیست،،، امیدوارم فقط اینجا بخندیدن
سلام دوستان اين بنراي كه در قسمت پايين نوشتاري قرار داره با كليك كردن بر روي اون ها ميتونيد بريد داخل سايتشون يا از لينكدوني ادرسشونو بگيرد.....حتما به كليك سوتي و كليك چت سر بزنيد
به وبلاگ امیر 70 خوش اومدین
دوستانی که دوست دارن تبادل لینک کنن... همین ادرس را به اسم خاطرات خنده دار لینک کنن و در نظرات ادرس وب بدن منم لبنک کنم
دوستان عزیز این وبلاگ به روز رسانی شده ... امیدوارم از مطالب خوشون بیاد...لطفا نظر و لایک فراموش نشه
چت روم کلیک چت

خاطرات خودم

يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۰ ب.ظ

هفته پیش تو خونه نشسته بودیم
الهام : وای امیر کلاس دیرم شد . این استادم خیلی حساسه هر کس غیبت کنه حذفه . هر کی دیر بیاد حذفه . دانشجو مهمان رو میشناسه میندازه بیرون
من : نه بابا . اگر من دانشجو مهمان اومدم و نشستم چی ؟
الهام : یه ماه شستن ظرفا با من
من : خخخخ اگر دیر اومدم و نشستم چی ؟
الهام : دو ماه شستن ظرفا با من گل پسر . من برم . دیرم شد بای
امروز پاشدم لباسای مشکی گشاد بابامو کردم موهامو شلخته کردم . یکم خودمو خاکی کردم رفتم دانشگاشون . نیم ساعت از وقت کلاسشون رفته بود . در زدم بدون سلام رفتم داخل رو صندلی نشستم
استاد o_0 گل پسر یاد نگرفتی میری جایی اجازه بگیر بعد وارد بشی ؟؟؟ بدون توجه به حرفاش دفتر و خودکار رو دراوردم شروع کردم به نوشتن .
استاد : آقااااا با شمام لطفا برید بیرون
منم پا شدم اعصبی رفتم دم در رو کردم به استاد . گفتم : من که از همه خوردم . تو هم روش ،خوب با خورد کردن من خودتو پیش دانشجو هات بزرگ کردی . صبح تا شب کار میکنم خرج خانوادم رو بدم .از سر کار اومدم سر کلاست عمه پیرم که خرج خانوادش رو با خیاطی میداد دستش رفت تو چرخ گوشت و حالا دارم خرج زن تازه بیوه شده که دو هفته بیشتر نیست شوهرش مرده و سه تا بچش رو هم میدم (عمه اگر این پستو میخونی من امیر نیستم اصغرم ^_^)
الهام :0_o
من : باشه استاد من میرم حذف میکنم امیدوارم پیش دانشجوهات خوب بزرگ شده باشی
استاد : صبر کن . برو بشین سعی کن هر وقت تونستی بیا سر کلاس
من : با ناراحتی . هعیییی چشم استاد . رفتم کنار الهام نشستم
الهام : 0_o
من : خخخخخ خانمی اینجوری نگام نکن که دو ماه ظرفا دستاتو میبوسن
الهام : آره جون عمه ناتوان و پیرت^_^
اجازه گرفت دو دقیقه رفت بیرون و اومد
پنج دقیقه بعد یه دختر خوجگل مجگل اومد تو کلاس رو کرد به من گف : وای امیر داداش تو اینجا چکار میکنی ؟ مگه نگفتم دو دقیقه بیرون وایسا تا بیام بریم باز اومدی سر کلاسا داری مخ استادارو میزنی مسخرشون میکنی ؟؟؟
استاد o_0
من : استاد دروغ میگه جان عمم
دختره : اگر دروغ میگم : شماره دانشجویتو بگو بیبینم اصلا مال این دانشگاهی
من : خخخخ خانم وقت کلاسو نگیر اشتباه گرفتی
استاد : شماره دانشجویتو بگو بیبینم
من: استاد دروغ میگه اصلا اگر خواهرمی یه ماچی بده ^_^
دختره : چشم داداش دیونم . اومد طرفم دیدم داره ناموسی میشه
منم فرار کردم خخخخ ؟؟
الهام : آقا امیرررر
من : بله
الهام :عزیزم دو ماه ضرفا دستتو میبوسن خخخخخ
لامصبا نقشم داشت خوب پیش میرفت حالا دو دو ماه ظرف شستن به کنار . دختره رو ماچ نکردم ^_^ خخخخ الهام شوخی کردم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۰۹
Amir70

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی