شب شعر
دیـروز یـکی از ایـن رفـیـقام کـه خـیلی ادعاش مـیشه رو دیـدم گـف : امیر امـشـب بـیکاری ؟؟
گـفتم : آره . گـفت : امـشب په یـه شـب شـعری داریـم حـتما بـیا (-:
مـنم نمـیشد کم بـیارم قبـول کـردم . بـدو بـدو رفـتم خـونه شـعر مـیازار
مـوری که دانـه کـش اسـت و صـد دانـه یاقـوت و بـزبـز قـندی چـرا نـمیخندی
رو حفـظ کـردم شـب رفـتم خـونشون دیـدم یـه آدمـایی اومـدن با تـیپ های
عـجیب غریـب خـواستم فـرار کـنم گفتم مرد که فرار نمیکنهo_0
نـشستیم و شـروع شـد . نـفر اول : ای دوسـت بـه کـام دشـمنـانـم کـردی
بـودم چـو بهـار چـون خـزانـم کـردی . از حـافـط . بـعدشم تـفسیر شـعرو
گـفت
بـقیه : بـه بـه . بـه بـه . درود
مـن : 0.o
رفـیقم : امیر راسـتی مـا اسـم شـاعر و تـفسر بـیت رو هـم مـیگیم . مـشکلی کـه نـداری ؟؟؟ مـن : نـه بـابا 0_o
نـفر دوم یـه بـده . یـار آن بـود کـه صبـر کنـد بر جـفای یـار تـرک
رضـای خـیش کـند بـر رضـای یـار سـعدی میـفرمایید... نـفـر سـوم : ر بده
آقـا امیر
من : o_0 روز اول دیـدمت لـپات گـل انـداخـته بـود . پـریـدن بـا مـن
خـوشتیپ چـه بهـت سـاختـه بـود تـتلو مـیفرمایید روز اول کـه بـا مـن آشـنا
شـدی صـورتت سـرخ شـده بـود و تـو دلـت ایـری ویـری بـود و بـودن بـا مـن
خـوشتیپ چـقدر خـوش خـوشانت کرده بود ^_^
بـقیه : o_0 o_0 o_0
من : هـا هـا هـا. د بدیت ؟؟؟ چـرخید چـرخید دوبـار رسـید بـه مـن
بـقیه : آقـا امیر ر بـده
مـن : رفـتی . رفـتی . رفتـی و ریـدی و گـیت سـر بـرده . شـعله گـوزت آبـی
و زرده . شـاعر در مـصراع اول مـیفرمایید رفـتی و ریـدی و گـهت رو سـنگه .
(برد یـعنی سنـگ) .در مـصراع دوم میـفرمایید شـعله گـوزت آبـی و زرده .
ایـنجا شـاعر از مـبالغه اسـتفاده کـرده و یـه گـوز ساده رو بـه یـه گـوز
مـتفاوت تـشبیح کرده شاعـر امیر ^_^
کـصافطا انـداختنم بـیرون . فـکر کـنم فـهمیدن در مـقابل مـن هـیچ شـانسی نـدارن بـا نـا داوری حـذفم کـردن ^_^