جوک
خواهر ناتنیاش زری و پری زندگی می کرد . صغرا خانم خیلی ظالم بود و
سیندرلای پخمه ی خاک برسر هم مثه سگ واسش کار میکرد . خلاصه یه روز
شاهزاده خر شد و به مامانش گفت من زن میخوام . مامانش گفت باشه پسرم جمعه,
روز تولدت تمام دخترای شهر رو دعوت میکنم خونمون، ازهر کدوم که خوشت اومد
بگو برات مخش کنم.بالاخره جمعه شد و روز مهونی ، سیندرلا و زری و پری هم
دعوت بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته
،چشم حسودا کور, شده بودند مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا شده بود یه
تیکه ماه .اما صغرا خانم حسود سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا هم کنار
شومینه نشست و یه قلیون چاقید و اشک ریخت .یهو جو گرفت که بره مهمونی زنگ
زد به آژانس ، آژانس ماشین نداشت و اجباری با پیک موتوری رفت خلاصه وقتی
رسید اونجا دید وای چه خبره! جنیفر لوپز اومده بود داشت می خوند زری و
پری هم خز بازی باباکرم می رقصیدند . خلاصه یهو شاهزاده چشمش به سیندرلا
افتاد و یه دل نه 99 دل عاشقش شد . سیندرلا هم با عشوه به شاهزاده نگاه کرد
و رفت پیشش و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهژاده ی عجیجم تفلدت مبالک, منو
می گیری ؟شاهزاده هم خر شد و گفت : آره می گیرمت عجق من (عشق)با مشت بزن
چشم من..
بعد جنیفرلوپز گفت:" داماد چقدر انتره ، عروس ازون بدتره " (به زبون اونا یعنی خوشگل)به افتخارشون هند هند هند هند هندا شله ....
عیب نداره منم خوب میشم یه روز!!