خاطرات خنده دار 0009
شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۲۲ ق.ظ
به کله کچل بابام قسم دروغ نمیگم
دوران دبیرستان ی روز داشتن مدیر و ناظما گوشیا رو میگرفتن ز اول و دوم بچه
های سوم ریاضی و تجربی رو گشتن ز آخر نوبت ما انسانیا بود.منم کرم درونم
یهو زنده شد به یکی از بچه های دوم که ورزش داشتن گفتم دیدی هر وقت ناظما
اومدن تو کلاس دو دیقه بعد ی زنگ به من بزن کاریت نباشه.خلاصه ز سوم شد
رفتم به معلممون گفتم گوشیمو میذاری تو جیبت الان میخان بگیرن؟خلاصه از رو
رفاقت گذاشت و ناظما اومدن واسه گشتن...
دودیقه بعد:آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم...(گوشی من تو جیب معلم در حال زنگ خوردن)
کل کلاس ترکید...بیچاره اگه میگفت گوشی منه خودش خراب میشد,برگشت گفت:آقای ولی پور باز این علی پسرم ز خورم رو عوض کرد..
خب خدا رو شکر امتحانا نهایی بود و خبری از مشروطیت نبود و نمره قبولی 10 اخذ شد ومن شرمنده کرم درونم نشدم..
۹۳/۰۳/۲۴