خاطرات خنده دار 0013
شنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۳۷ ق.ظ
مروز بعد کلاس زبان یکی از دخترای کلاسمونو صدا کردم بش گفتم می خوام چن دیقه وقتتونو بگیرم کار مهمی دارم..(انقده ذوق کرد )
**راستش من خیلی وقته به کارای شما دقت کردم از بعضی اخلاقاتون خیلی خوشم اومده...
دختر:مرسی بابت توجهتون,مثلا چی؟
**مثلا شما خیلی مهربونید,خیلی با گذشتین و...
دختر:واقعا?ممنون که اینقد به من توجه کردین راستش اصلا فکرشم نمی کردم شما منو زیر نظر دارین..
خلاصه ی ربع تو مخش بودم و داشتم ازش تعریف می کردم دیگ
دختر:چرا اینقد لفتش می دی خب حرف آخرتو راحت بزن خجالت نکش
**باوشه,اون جزوه حقوق که بهم داده بودین رو گم کردم,همین!!
دیگ هیچی یادم نمیاد از اون به بعد فقط وقتی به هوش اومدم دیدم دوستام بالا
سرم وایسادن,نامرد بدجور سرمو به دیوار کوبیده بود حالا خوبه کلی ازش
تعریف کردم اینجوری زده بود مگه نه
۹۳/۰۳/۲۴