خاطرات خنده دار0020
توی در و همسایه همه فکر می کنن من ته زبان انگلیسیم و مهندس صدام میکنن!!!هههع
منم که کصافطه مرض هر جا فرصت گیرم بیاد با بر وبچ تیکه های چرت خارجی
میندازیم بخندیم اون بنده خداها هم که از خدا بی خبر فکر میکنن جدی حرف
میزنیم!!!
خلاصه چن روز پیش با "دوستم" رفته بودیم ختم , حالا مکالمه من با بابای همسایمون(50سالشه طرف) موقع خدافظی:
همسایه:آقا عباس حالا تشریف داشتین
من:مرسی حاجی باید بریم وبلاگم دیرمون شده مگه نه بیشتر می موندیم
همسایه:با چی میرید مهندس؟وسیله هستا تارف نکن
من:نه دستت درد نکنه حاج آقا با مترو می ریم راحت تریم,خلاصه با ماشین
ترافیک و این حرفاس دیگ.... رفتم اونجا حتما میگم بچه ها اون خدا بیامرزو
لایک کنن
همسایه:دستت درد نکنه پسرم خدا اموات شما هم لایت(لایک) کنه!!!
فکرشو کنید...با مترو میرم وبلاگ!!!
خب دوستان پرسیدن دوستت اونجا چه نقشی داشت پس؟؟؟
بعله سوال کاملا جالبی پرسیدن, نقش شلغم