خاطرات خنده دار0021
دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۹ ب.ظ
با دوستم بیرون بودم مامانم بهم زنگ زد:
مامانم:سلام پسر گلم,عباس جان کجایی عزیزم؟
من: سلام,با منی مامان؟؟؟پیش سعیدم
مامانم: عزیزم ناهار برات ماکارونی درست کردما که خیلی دوست داری,زود پاشو بیا خونه خداحافظ!!!
یه نگاه به گوشی کردمو گفتم خدافظ!!!
(یه لحظه فکر کردم مریضی لا علاج گرفتم که اینقدر تحویلم میگیره!!!)
خلاصه سر سفره اینقدر تحویلم گرفت و مثل پروانه دور سرم چرخید خر کیف شدم و تو عالم ملکوت داشتم سیر می کردم....
هیچی دیگ,وقتی از عالم ملکوت اومدم بیرون دیدم
4تا فرش 6متری شستم....
پله ها رو طی کشیدم....
شیشه ها رو پاک کردم و....
۹۳/۰۳/۲۶