خاطرات خنده دار0023
دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۰۶ ب.ظ
با این که آبروم میره ولی چون جمع خودیه براتون میگم:
یه بار دخترای کلاسمون گیر دادن عباس ناهار بیا با ما بریم بیرون منم 2,3
تومن بیشتر پول تو جیبم نبود,هر کاری هم کردم اینا بیخیال شن نشد که
بشه!!!خلاصه ناهارو کوفت کردنو موقع حساب کردن چون ضایع بود اونا حساب کنن
یواشکی به صاحب رستوران گفتم آقا این گوشیم و کارت دانشجوییم پیش شما امانت
من 1 ساعت دیگ پولشو میارم براتون!!!هیچی دیگ یه ذره فکر کردم و رفتم چند
تا خیابون اونور ترنشستم و یه عینک دودی زدم و به "عمود" خیره شدم و یه
کاغذ با این متن به خودم چسبوندم"خدایا حداقل بهم بینایی میدادی که باهاش
بتونم کار کنم و خرج خانواده م رو در بیارم وشرمنده این مردم نباشم"!!!هیچی
دیگ توی 1 ساعت مردم 30 تومن کمکم کردن و رفتم پول رستورانیه رو دادم!!!
عوضش فرداش 30 تومن انداختم صدقه آ که حلال شه
۹۳/۰۳/۲۶