جدید70
یه روز سرماخورده بودم رفتم دکتر بهش گفتم آقای دکتر من سرماخوردم حالمم
اصن خوب نیس..دکتره گف بیا جلو جانم!!یه دونه از چوب بستی دایتیآ کرد تو
حلق ما و دفترچه بیمه رو گرفت و شروع کرد به نوشتن نسخه..بش گفتم آقای دکتر
هجومی بنویس ویروسا داغون شن..گفت 6-3-3 خوبه؟گفتم عالیه..عاغا ما این
دفترچه رو گرفتیم و خریت کردیم و ته نسخه ی دکتر همجوری عین دست خط خود
دکترا یه چیزایی نوشتیم..چشت روز بد نبینه ما رفتیم دارو هامونو تحویل
بگیریم
دفترچه رو دادم به دختره که دارو میداد یه نگاه خشی به من ودفترچه کرد گف
یا امام هشتم آقا این داروها واس خودتونه؟؟گفتم بله خانم چطور؟؟؟گف
هیچی..ناموسن یه سرنگ بهم داد ----------این هوا..
از ترس رنگم آّبی شده بود..گفتم خانم این چیه پس؟؟مگه به گاو میخوای
بزنی؟گفت اتفاقا به گاو میزدن ولی خب تشخیص جناب دکتر بوده ایناها اینجا
نوشته ته نسخه..از اون روز به بعد من دیگر دکتر نرفتم و نمیخواهم رفت..