خاطرات الهام
يكشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۱ ب.ظ
با دوستام رفته بودیم پارک؛
بعد منو یکی از دوستام رفتیم که بلال بگیریم؛
از بس این دختر در مورد نامزدش جلال تو گوشم وز وز میکرد حواسم نبود به پسره گفتم :آقا 5تا جلال بدین:))
پسره گفت چی بدم:گفتم جلال دیگه:)))))
پسره پکیده بود از خنده؛یهو گفت جلالا تو آب نمکن^_^
تازه فهمیده بودم چه سوتی ای دادم:|
اصن یه وضعی بودا
۹۳/۰۵/۱۹