خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار

بِــــــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزيز از امروز به بعد هر سري وبلاگ به 20 پست بروز رساني خواهد شد.... اگر كساني هستن كه خاطرات خنده دار دارن در قسمت نظرات به صورت عمومي بفرستن من براشون پست ميكنم
به وبلاگ خنده خوش اومدین،،،مطلب رو جمع آوری کردم پس صددرصد برای خودم نیست،،، امیدوارم فقط اینجا بخندیدن
سلام دوستان اين بنراي كه در قسمت پايين نوشتاري قرار داره با كليك كردن بر روي اون ها ميتونيد بريد داخل سايتشون يا از لينكدوني ادرسشونو بگيرد.....حتما به كليك سوتي و كليك چت سر بزنيد
به وبلاگ امیر 70 خوش اومدین
دوستانی که دوست دارن تبادل لینک کنن... همین ادرس را به اسم خاطرات خنده دار لینک کنن و در نظرات ادرس وب بدن منم لبنک کنم
دوستان عزیز این وبلاگ به روز رسانی شده ... امیدوارم از مطالب خوشون بیاد...لطفا نظر و لایک فراموش نشه
چت روم کلیک چت

خاطرات خنده دار 0169

سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۶ ب.ظ

به دخترهمسایه مون علاقه داشتم،خواستیم بریم خاستگاری،ولی مثل اینکه از من یا از ما خوششون نمیومد.یکبار گفتن داره درس میخونه.
یکبار گفتن فعلا بچه ست‌.
یکبار هم بهانه دیگه.
خلاصه قسمت شد رفتیم خواستگاریش.
عروس خانوم برای همه چایی اوردن.
بعد از چند دقیقه یه جرعه از چایی رو ک خوردم متوجه شدم چایی عادی نیست.یه نگاه به استکانم کردم دیدم بععله رنگش هم عادی نیست..دختر لج کرده تو چایی سم ریخته!غلط کردم نخواستمش بابا،با سماجتم خونوادم رو هم گرفتار کردم.
با ایما و اشاره به خونواده فهموندم چایی نخورن،مسموم شده.مادرش هم بیخبر هی میگفت بفرمایید چایی سرد نشه،ماهم لب نمیزدیم.داشتم زیر لب با پدرم همفکری میکردیم چطور بهم بزنیم بریم....
.
.
.
یهو دیدیم مادر عروس وحشت زده رفت سمت اشپزخونه
.
.
.
دختر،خاک تو سرت،شیوید دم کردی!

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۲۸
Amir70

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی