خاطرات خنده دار0041
بیکار بودم گفتم الکی یه پیام برا چند نفر بفرستم یه جوابی بدن بخندیم:(((
پیام دادم سلام قلفونت بلم عجیقم جوجوت دلش بلای آغوش گلمت تنگ شده :(((( و فرستادمش واسه چند تا شماره الکی ^_^
یکیش جواب داد,وای مریم میدونستم بلخره بر میگردی,میدونستی میبخشیم بیا بغلم @@
من : چشم عجیق دلم ^_^
اون :حالا یه بوس بده @@
من :0_o دیدم داره خاک بر سری میشه دیگه جوابشو ندادم
یکیش زنگ زد با صدا دخترونه گفتم الوووو
یه صدای کلفتی گف : الو و درد پدر سوخته ول کن بچم رو سعید میخواد درسشو بخونه :(((
من : ^_^ ولی من بدون سعید میمیرم
سعید عجیق منه سعیددددددد دوست دارم قوفونت بلم^_^ خخخخ
اون : شتلقققق (صدای شتلق طوری بود که کاملا مشهود بود گوشی رو تو سر سعید خورد کرده ^_^)
یکیش پیام داد : ساناز زنم پیشم نشسته بعدا جواب میدم باز که سیم کارتتو عوض کردی
من : ؟_؟
نتیجه گیری اخلاقی : به پدر مادر خود نیکی کنید ,داداش بزرگتونم جفت پا برید تو شکمش