خاطرات خنده دار0074
ساعت شیش صبح
الهام : امیر اگه با ماشینمون تصادف کنیم خدایی نکرده یکی از انگشاتم قطع بشه بازم منو میخوای
عایا ؟؟؟
من : بلیا به همین هسته زردالو سوگند :(((
الهام : منم اگه ماشینمون تصادف کنه تو صورتت له له بشه , کامل بسوزی , چشات دراد , یه دست و
یه پات قطع بشه بازم دوست دارم ^_^
من : انوخ چرا خودتت انگشتت قطع بشه ولی من تیکه پاره بشم ؟
الهام : آخه میدونم من یه ذره صورتم بسوزه دیگه نمیخوایم , وای امیر
این بود جواب محبت هام ؟ تو
منو فقط واسه خوشگلیم میخوای ؟ این بود عشقت
عایا ؟این بود قسم خوردی تا آخرش باهامی , امیر
من مهریم رو میزارم اجرا
پدرتو درمیارم , با احساسات من بازی میکنی ,رفتی زندان میفهمی دنیا دست
کیه ,بچه سوسول
من : الهام بانو؟
الهام : بلیا ؟
من : امشب شام مهمون من
الهام :اوممممم لواشکم میخلی؟
من : بلیا
الهام :آخ جون ن ن ن ن دوست دارم دوست دارم دوست دارم خدافظ
ینی به همین هسته زردالو سوگند این دخترا دیوونننننننننن