خاطرات خنده دار0079
به دکمه اینتر صفحه کلید کامپیوترتون قسم الهام این پستو بخونه کارم تمومه ^__^
عاغا یه بار تو خونه نشسته بودم دیدم گوشیم زنگ خورد ^_^
گوشی رو برداشتم مخاطب فوق العاده خاصم گفت : امیر من امتحانم
تموم شد با دوستام داریم میاییم بریم خونمون ، از سر کوچه شما
هم رد میشیم بیا تا ماشین حسابت رو بهت بدم ^_^
عاغا منم با شروار کردی و این استین کوتاه دویست تومنی ها رفتم
سر کوچه نشستم دیدم مخاطب فوق العاده خاصم با هفت هشت تا
دختر اومدن ، دوستاش که منو دیدن شروع کردن به گاز گرفتن آستین
کوتاه دویس تومنیم ^__^
خودشم ماشین حسابو انداخت جلوم رفت ،دی : والاا انگار بابا و داداش
خودش با کت و شلوار دامادی میرن سر کوچه برمیگردن ^__^
حالا بماند که بعد اون بلایی سرم آورد که میخوام برم دستشویی کت و
شلوار میپوشم چه برسه به این که بخوام برم سر کوچه ^__^