خاطرات خنده دار0084
دیروز با اَیال ( عَیال , اَعَیال , و. . . . همسرم, خوب شد ؟؟ راحت شدید؟؟) رفتیم بیرون
عاقا نمیدونید که هوا 2 نفره , رو درختا برف بود , زمین سُر بود , خلاصه جَو رمانتیک و عشقولانه ای حاکم بود.
حالا داشته باشید چه گذشت :
ماها ( خانوم آیندم ) : امیرررررررر دستام یخ زده :(((
مــن : آخ فدات بشم دستتو بده من , الان میزارم تو جیبم گرم میشه
ماها : امیر بیا برف بازی کنیم
من: o_0 عشقم مگه نگفتی دستات یخ زده ؟؟
ماها : آره ولی حال میده
منم نامردی نکردم یه گلوله برف کوشومولو پرت کردم بهش
ماها: عه اینجوریه ؟؟ الان حالیت میکنم
یه گلوله برف زد بهم زد تو سرم , گلوله برفه هم یخ بود خعلی درد گرفت
منم سرمو گرفتم و فیلم بازی کردم : آخ آخ آخ , سَرم , سَرم :((((
ماها: واااااااااای امیر دردت گرفت , ببخشید نمیخاستم محکم بزنم
اومد نزدیکم و منم دستشو گرفتم و بوسیدم و خندیدم بهش
بعد ماها گف:امیر سردمه
منم گفتم : شرمنده , اگه فکر کردی بارونی مو بهت میدم سخت در اشتباهی چون خودم دارم یخ میزنم
ماها : امیر کشتمت ت ت ت ت ت ت
من : غلط خوردم م م م م م م م , فرارررررررررررررر
هیچی دیگه گند زدم به فضای رمانتیک و عشقولانه رفت
حامد است دیگر . . . . . مقداری دیوانه تشریف دارد