خاطرات خنده دار0099
يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۵۸ ب.ظ
سرمیزشام بابام باخنده به مامانم گفت:سحراگ من برم زن بگیرم توچکارمیکنی؟؟؟بعدیهو هممون ساکت شدیم بعدمامانم خیلی جدی برگشت
گفت:هیچی خودتوبچه هاتوهم رو یجا با هم پاره میکنم بعدیهوغذا رو از رو میز برداشت و گفت:حیف من که تواین خونه دارم زحمت توی لندهور با این بچهای
بیشعورتومیکشم...کوفت بخورید...اصلا پاشید برید گمشید ببینم...ازشام خبری نیس همتون برید بمیرید....خدایی مادربی اعصاب من دارم والا بوخودااااااااا
۹۳/۰۵/۱۲