خاطرات 20
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۰۶ ب.ظ
عاغا درمون خراب شده بود رفتم با چکش درستش کنم تو نگو زن همسایمون پسر پنج سالشو گذاشته تو خونه در حیاط رو بسته رفته , بهش هم گفته اگر کسی در زد پشت در بهش بگو کسی خونه نیست ^___^
عاغا من داشتم با چکش میزدم تو درمون پسره فکر کرد دارن در میزنن
اینم داد میزد کیه ه ه کیه ه ه ه
مامانم خونه نیست ^__^
منم که داشتم از خنده میمردم محکم با چکش میزدم تو در,
اونم داد میزد بیشهههور درو از جا کندی میگم کسی خونه نیست
منم میزدم تو در و داد میزدم درو باز کن که از دیفار میام بالا میکشمت , اون داد میزد مامان مامان و گریه میکرد , منم داد میزدم پدر سگ به من میگی بیشهههوررر ؟ درو باز کن ن ن
باید کلیه هاتو دربیارم بدم سگا بخورن , فکر کنم گودزیلا سکته کرد , ** امیر گودزیلا کش ** ^__^
۹۳/۰۶/۱۲