خاطرات0137
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۰۳ ق.ظ
چن روز پیش سره ظهر بود من از کلاس زبان برگشته بودم تو راه یه ماشین بهم زد
اومدم خونه
میگمم:ماااااامااااااان یه ماشین بهم زد!!!!!!!!!!!!!
بابام:إإإإ پس چرا هنوز زنده ای؟؟؟
من:ناراحتید برم بمیرممممم؟؟؟
بابام: نه دیگه بابا جان الان دیر شده فایده ای هم نداره میخواااای فردااااا برووو؟؟؟
من دیگه حرفی ندارم خودتون شاهد بودید فقط یه چیز این باباهه مهربونه من دارم؟؟؟؟؟عایاا؟؟؟
لایک یادتون نرههههه
۹۳/۰۵/۲۴