خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار

بِــــــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزيز از امروز به بعد هر سري وبلاگ به 20 پست بروز رساني خواهد شد.... اگر كساني هستن كه خاطرات خنده دار دارن در قسمت نظرات به صورت عمومي بفرستن من براشون پست ميكنم
به وبلاگ خنده خوش اومدین،،،مطلب رو جمع آوری کردم پس صددرصد برای خودم نیست،،، امیدوارم فقط اینجا بخندیدن
سلام دوستان اين بنراي كه در قسمت پايين نوشتاري قرار داره با كليك كردن بر روي اون ها ميتونيد بريد داخل سايتشون يا از لينكدوني ادرسشونو بگيرد.....حتما به كليك سوتي و كليك چت سر بزنيد
به وبلاگ امیر 70 خوش اومدین
دوستانی که دوست دارن تبادل لینک کنن... همین ادرس را به اسم خاطرات خنده دار لینک کنن و در نظرات ادرس وب بدن منم لبنک کنم
دوستان عزیز این وبلاگ به روز رسانی شده ... امیدوارم از مطالب خوشون بیاد...لطفا نظر و لایک فراموش نشه
چت روم کلیک چت

یه بار با دختر عموی خانومم و شوهرش و خانوم خودم داشتیم تو شهر دور میزدیم دختر عموی خانومم پشت فرمون بود یه چراغ قرمز را رد کرد افسره دوید جلوش را گرفت گفت کدوم بی شعوری به تو گواهینامه داده اینم نه گذاشت و نه برداشت بهش گفت یه بی شعوری مثل تو!
من یکی را که به جرم جویدن چراغ راهنمایی و رانندگی و آسفالت بیست و چهار ساعت بازداشت کردن بقیه را خبر ندارم :|

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۰۶
Amir70

زنی شوهر نابینایی داشت و همیشه به شوهرش میگفت:من خیلی خوشگلم ، حیف که تو نمیتونی منو ببینی!
بالاخره یه روز شوهرش از این حرف زن خسته شد و گفت:آقا اصلا من کور، اگه تو خوشگل بودی کسایی که چشم داشتن نمیذاشتن تو به من برسی!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۴۱
Amir70

مورد داشتیم طرف رو موتورِ پسرش سوار بوده، پسرش عجله داشته میگه" تا رسیدیم خونه سریع بپر پایین دیرم شده"
همین که میرسن خونه قبل از اینکه موتور وایسته طرف می پره پایین!
خدا رو شکر سالم می مونه!!!!!!!
O-o

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۴۰
Amir70

باصدای داد و بیداد الهام با نوازخواب پریدم یا خدا خودت به خیربگذرون
من:فدات بشم قشنگو چی شده
الهام:دفترخاطراتمو زد تو صورتم 
من:دیوونه این چه کاریه؟
الهام:پورو
من:قشنگو چی شده؟
الهام:حالامن دماغم بزرگه؟من زشتم ؟من چاقم؟من زن خوبی نیستم؟
من:الهام توبه این خوشگلی ماهی این حرفاروکی بهت زده برم بکشمش؟
الهام:خودم تو دفتر خاطراتت خوندم امیر خیلی بدی
من:نه به جون الهام کارمن نیست کجاش نوشته
الهام:اینجا نوشته 
من:والله خط خودمه هم ولی من که چیزی یادم نمیاد
الهام:حالا تا طلاق گرفتم اونوقت یادت میاد من رفتم خونمون 
من:اوممم
داداشم:هارهارهار خندیدم 
زن داداشم:نقشه گرفت 
مامانم:اخی ی ی ش ش ش 
بابام:دمت گرم عروسم 
ابجیم:عاشقتم الهام
من:چه خبره؟
الهام:عاقا دو روزه سکسکه میکردی خواسم بترسی خوب بشی عشقم خوب شدی؟
من:میکشمتون پورها

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۳۸
Amir70

یه گودزیلا داریم.مامانش نشسته بود باهاش حرف زده بود که نباید بذاری غریبه ها بهت دست بزنن و از این حرفا.بعد ازش پرسیده بود اگه یکی تو خیابون یه شکلات بهت بده و بگه بذار بغلت کنم چی میگی؟اینم نشسته بود فکر کرده بود جواب داده بهش یه شکلات میدم میگم ولم کن.تازه بعدش گیر داده بود چرا بابام بهم دست میزنه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۳۵
Amir70

تــفــریــحــات ســآلــم چــیــســت ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
یــنــی وخــتـی خــونــتـون خــآلــی مــیــشـه یــه کــنــســرو لــوبــیـآ بــگــیــری تــآ تــه بــخــوری بــعــدم بــدونــه هــیــچــگــونــه هـــرآســی شــروع بــه خــآلــی کــردنــه بـــآدآ کــنــی ^_^

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۳۲
Amir70

کار از کار گذشته بود سمیه وسط کلاس مدنی ۳ بدون اختیار گوزیده بود از اول کلاس تو دلش بادی جمع شده بود و نمی دونست چطور باید خالیش کنه اما حالا خالی شده بود عده ای تو بهت مطلق بودن و عده ای از خنده، روی زمین کلاس ولو شده بودن

سمیه با صورتی که مثل لبو شده بود، ناخن هاش رو به دسته چوبی صندلی

فشار می داد

دلش می خواست زمین دهن باز کنه و درسته ببلعتش

استاد نمی دونست چی بگه. از طرفی می خواست توضیح بده که این یه امر طبیعی

هستش و ممکنه برای هر کسی پیش بیاد و از طرفی تصور می کرد شاید با زدن این

حرف سمیه بیشتر کوچیک بشه

کلاس تقریباً داشت ساکت می شد که یکی از پسر ها با زیرکی خاصی گفت:انصافاً

ناز نفست

کلاس دوباره منفجر شد

اینبار همه می خندیدن

استاد از کلاس بیرون رفت ؛ نمی تونست فضای اون کلاس رو تحمل کنه

سمیه بغضش ترکید و سرشو گذاشت روی دسته صندلی و شروع کرد گریه کردن

توان بیرون رفتن از کلاس رو هم نداشت

حتا دوستای صمیمی سمیه هم نمی تونستن بهش دلداری بدن چون اونها هم

کنترل خودشون رو از دست داده بودن و می خندیدن

آخه صدای گوز سمیه صدای بدی داشت؛ هم بلند بود و هم صدای اعتراض داشت …!!!

ناگهان صدای عرفان همه رو ساکت کرد

عرفان از جاش بلند شد

از همه بچه ها خواست که با دقت بهش نگاه کنن

حتا سمیه هم سرش رو بلند کرد و به عرفان خیره شد

عرفان دستهاش رو به صندلی فشار داد و شروع کرد زور زدن

دندونای بالاش رو به لب پایین فشار می داد

چند لحظه ای نگذشت که عرفان با صدای بلند گوزید و بعد رفت جلوی تخته و شروع

کرد بندری رقصیدن

حالا همه چیز عوض شده بود

کسی دیگه به سمیه نمی خندید

همه بچه های کلاس به عرفان می خندیدند

سمیه هم همراه بچه ها می خندید، اما نه به اداهای عرفان

دلیل خنده سمیه این بود که آغاز عاشق شدنش با یه گوز بوده … فقط با یه گوز …

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۲۶
Amir70

وای باورتون نمیشه دیروز تو جیب یکی از شلوارای قدیمیم ۵۰۰۰ تومن پول پیدا کردم…
وای یعنی منم یکی از بندگان برگزیده خدام؟؟؟؟؟ ^^
دست راستم رو سر همتون^^

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۴
AmirAli mousavi

طرف یه تیکه آشغال می پره  تو چشمش . می ره جلوی آینه  تو چشش فوت میکنه. خانمش بهش میگه دیوونه تو فوت نکن بذار اون فوت کنه!تعجب

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۲۰:۱۱
AmirAli mousavi

 شرمنده دوستان یه مدت خیلی خستم وبلاگ رو شاید داداش امیر علی آپ کنه 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۴۴
Amir70

طرف ی جور قیافه گرفته که قیافه اونجوری نمیتونه طرفو بگیره !

huh

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۹
AmirAli mousavi

در بچگی یه روز داشتم مشخ مینوشتم که خطی افتاد تو دفترم و اومدم پاکش کنم دیدم پاککن نیست حالا دو ساعت خونرو بالا پایین کردم باز هم نبود آخرش نا امیدوارانه تکیه زدم بر دیــــــوار کف دستمو نگاه کردم دیدم پاککنه توشه.
.
.
.
.
.
.
از اون موقه بود که فهمیدم خیلی اوسکولم.
خندده

(امیرعلی)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۳
AmirAli mousavi

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺍﮔﻪ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﺟﻠﻮﻣﻮﻥ ﺳﺒﺰ ﺑﺸﻪ؛ﺑﻬﺘﺮ ﺍ ﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻭ ﺑﺸﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﺑﺎﯾﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪﻣﻮﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﯾﻢ؟
ﺷﯿﺦ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : شما ﺍﮔﻪ  نریدی به خود و ﻭﺿﻮﺕ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺸﺪ، ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻩ!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۹
Amir70

از نونایی نون گرفتم،خیلی داغ بود دستم داشت میسوخت.تا خونمون دوییدم. وسط راه یه بچه هه داشت گریه میکرد،باباش تا منو دید به بچش گفت:بابایی این پسره رو ببین،مثل تو گریه کرده خانوادش از خونه اخراجش کردن،اومده دزد شد پلیس دنبالشه،تو که نمیخای مثل این پسر دزد بشی بیوفتی زندان؟! گریه نکن دیگه!!!!
من:| 
باباهه:))))
پسره^_^
از اون موقع تو دستم زغال در حال سوختن هم باشه عین عادم راه میرم!!!
لایک:دزد کصافط انگل اجتماع برو پی کااااار!!!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۷
Amir70

به دخترهمسایه مون علاقه داشتم،خواستیم بریم خاستگاری،ولی مثل اینکه از من یا از ما خوششون نمیومد.یکبار گفتن داره درس میخونه.
یکبار گفتن فعلا بچه ست‌.
یکبار هم بهانه دیگه.
خلاصه قسمت شد رفتیم خواستگاریش.
عروس خانوم برای همه چایی اوردن.
بعد از چند دقیقه یه جرعه از چایی رو ک خوردم متوجه شدم چایی عادی نیست.یه نگاه به استکانم کردم دیدم بععله رنگش هم عادی نیست..دختر لج کرده تو چایی سم ریخته!غلط کردم نخواستمش بابا،با سماجتم خونوادم رو هم گرفتار کردم.
با ایما و اشاره به خونواده فهموندم چایی نخورن،مسموم شده.مادرش هم بیخبر هی میگفت بفرمایید چایی سرد نشه،ماهم لب نمیزدیم.داشتم زیر لب با پدرم همفکری میکردیم چطور بهم بزنیم بریم....
.
.
.
یهو دیدیم مادر عروس وحشت زده رفت سمت اشپزخونه
.
.
.
دختر،خاک تو سرت،شیوید دم کردی!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶
Amir70

شاعر می گه: “برخیز و مخور غم جهان گذران”
ولی همین که پا می شی می گه: “بنشین و دمی به شادمانی گذران”
کلا گرفتن ما رو!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۴
Amir70

آقا داشتم از باشگاه میومدم,یهو دیدم یه پیرمرد داره دیواره مرغ فروشی قیمت هارو نگاه میکنه.گفتم برم ببینم چه خبره؟
دیدم انواع لوازم گوشتی رو زده بعد جلوشون قیمت نزده؟
به شوخی گفتم:آقا رون چنده؟گفت 5700.من:D
بعد گفت اینجا گرونه ما خودمون مرغ فروشی داریم 5200 ادرس داد منم گرفتم.
اقا پس فرداش بابام داشت میرفت مرغ بخره بیا برو از اینجا بخر ارزونه.اقا ادرسو دادم صبح 8 رفت ظهر ساعت 2 برگشت عصبی ها.اقا اومد جلو چنان چکی زد بهم 5 دور خوردم.تو دور دوم بودم که فهمیدم سربه سر کسی بذارم. 
مدیونید اگه فکر کنید پیرمرده ادرس لوازم ارایشی داده بود اونم اونطرف شهر.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۳
Amir70

عمم اومده خونمون آبجی کوچولوم بش میگه : عمه مگه نباید حیوونای وحشی لو گذاشت تو کفس؟ دلشونو هم بست تا کسی لو نتلسونن ؟
عمم : اره عزیز دلم ؟
آبجیم : په چلا شما ول میگردی ؟ مامانم میجه شما حیون وحشی هستید :(((((((
مامانم بشقاب پرت کرد خورد تو پهلوم !
من : چرا منومیزنی خانم خوشگله ؟
مامان : گه نخور گوساله این حرفا چیه یاد بچه میدی...
حالا عمم رفته ، اومده میگه قربون پسر خوجگل و مهربونم یرم ! ببخشید آبروم در خطر بود بوس بوس :دی
امیر فداکار ^_^

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۷
Amir70

سرزده رفتیم خونه یکی از آشناها
بچه صاحبخونه گفت : عمو ما میدونستیم شما میاین خونمون
گفتم : عزیزم ازکجا می دونستین ؟
جواب داد : مامانم چای آورد تفاله چایی اومده بود روی استکان بابام
بابام گفت الان یه خری میاد خونمون !!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۵
Amir70

توی یکی از این سایتای اندرویدی یه آقا پسری کامنت گذاشته بود:
”یه سوال داشتم،نرم افزار ترازو دیجیتال برای اندروید وجود دارد آیا؟!
اگه هست میشه لینک دانلود رو به ایمیلم بفرستید ممنون”

لامصب میخواسته بره رو تبلت خودشو وزن کنه...! اخخخ

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۳
Amir70

یه خانوم هم نداریم ....
صب موهامونو بزنه کنار ٬ پیشونیمونو بووووس کنه ... بگه:
عشقم ٬ زندگیم پاشو دیگه دلم واست تنگ شده ...
منم با یه نگاهِ عاشقونه ...
.
.
.
.
یدونه محکم بزنم تو سرش ... بعد موهاشو بکشم ... بعدم با دمپایی ابری خیس بزنم تو دهنش بگم : 
کصافط ساعت 7 صُب منو بیدار کردی بگی دلت تنگ شده ؟؟؟؟
اِی مُرده شورِ خودتو دلتو ببرن نکبت ....
بعد جفت پا برم تو صورتش دکوراسیونشو بهم بریزم ....
سرشار از احساساتم میدونم !!!! :))))))

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۵۱
Amir70

ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮔﻮﺷﯽ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﺭﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ، ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﮐﻼﺱ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﮐﻼﺱ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾــﻮ ﭼﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻭﺩ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺩﺭﺁﯾﺪ ! ﻭ ﮐﻼﺱ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ، ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﻣﻬﯿﺐ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﻋﺒﻮﺱ ﻭ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻼﺱ ﺷﺪ، ﭘﯿﺸﺪﺳﺘﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎﺭِ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﻧﮓ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩِ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺧﻮﺵ ﺁﻣﺪ !
ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺗﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺧﻮﺷﯽ ﺩﺭﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪﯾﻢ ! [:)]
ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ، ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﺧﺮ ﺩﺭ ﮔﻞ ﺗﭙﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﯼ ﺯﺍﺭ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩِ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﮐﻪ : ﺑﮕﺬﺭﺩ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺗﻠﺨﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﻫﺮ! [:/]
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺟﻮ ﺍﻧﻘﻼﺑﯽ ﺍﯼ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﯾﺎﻓﺘﻢ !!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۴۹
Amir70

به یارو میگن شماها چرا فقط با دخترعموهاتون ازدواج میکنید ؟
چرا با دختر خاله هاتون ازدواج نمیکنید ؟
میگه آخه نمیشه
میگن چرا نمیشه
میگه آخه خودشون پسرعمو دارند !

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۲۱
Amir70

موقع انتخابات بود و من اداره بودم حسابی سرمون شلوغ بود شوهرم تلفن کرد امشب داره برامون مهمون میاد . منم گفتم باشه عیبی نداره مرغ در بیار یخش آب شه تا خودم بیام .
برگشته میگه از تو فریزر ؟؟؟؟
گفتم پ ن پ از تو لونه مرغ بیارش خونه باهاش بازی کن تا یخش آب بشه که شب مهمونا میان خجالت نکشه حیوونی !!!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۹
Amir70

یارو نوار خالی گوش میکرد و گریه میکرد، بهش میگن :
حالا چرا گریه میکنی؟ میگه حیف نیست خواننده به این خوبی لال باشه !؟huhتعجب

خندده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۹
AmirAli mousavi

دودختر خدمت شیخی رسیدند.....:|

شیخم خدمت هر دو رسید والااااااا شیخِ شوخی که نیست خنددهخندده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۵۲
AmirAli mousavi

با مخاطب فوق العاده خاصم نشستیم ، گفتم بیا معما و چیستان بپرسیم هر کی باخت امشب باید شام بده اونم قبول کرد
من : اون چیه شاخ داره ولی شاخش گوشتیه ؟؟ ^_^
اون : خروسه ،من : آورین ،آورین
اون :امیر چرا تو دوس دختر نمیگیری ؟؟؟ ^..^
من : چون اگر تو بفهمی چشمامو از کاسه درمیاری ،اون: آورین، آورین
من : یه کیلو پنبه بیشتره یا یه کیلو آهن ؟؟؟ اون : مساوی هستن
من : آورین آورین 
اون : امیر چرا تو هر ماه برا من کادو میخری؟؟؟ ^_^
من : چون اگر نخرم چشمامو از کاسه در میاری @@ 
اون : آورین ،آورین 
اون :امیر چرا تو همش معمای ساده میپرسی ؟؟؟^_^
من : چون اگر معمای سخت بپرسم و تو ببازی و مجبور بشی شام بدی چشمامو از کاسه درمیاری ^__^
اون : آورین آورین ^..^ ^..^

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۳۲
Amir70

آهای آقایونی که وایمیستید به پارک دوبل خترا میخندید 
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لامصب ندیدید فوتبال بازی کردنشون چه خنده داره !!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۹
Amir70

یکی به من دهه هفتادی بگه آخه چرا بردار دهه شصتیم که ازم بزرگ تره و هر چی میزنم باید احترامشو داشته باشم خواهرم هم دهه هشتادیه و هر چی منو بزنه میگن بچس و نمیفهمه ؟ اغا پس من باید زورم به کی برسه ؟ بردار و خواهرم سفیدن ولی من سبزه هستم ،عایا احتمالش هست ما دهه هفتادی ها رو تو یه سیاره در حال نابودی گرفته باشن به هر زن شوهری یکی از مارو داده باشن ؟ عایا حقیقت برملا میشود؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۸
Amir70

خدا لعنت کنه مد و این قرتی بازی هارو خوب دخترای گل تو اتوبوس تو سینما این کلیپس کوفتی رو در بیارید ،الان من تو اتوبوس نشستم داره فیلم نشون میده ولی من باید پس کله دوتا دختر جلویی رو ببینم ،بعد با اون صدای هویجیشونم میگن مردا حق مارو میخورن، والاااا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۶
Amir70