خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار

بِــــــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزيز از امروز به بعد هر سري وبلاگ به 20 پست بروز رساني خواهد شد.... اگر كساني هستن كه خاطرات خنده دار دارن در قسمت نظرات به صورت عمومي بفرستن من براشون پست ميكنم
به وبلاگ خنده خوش اومدین،،،مطلب رو جمع آوری کردم پس صددرصد برای خودم نیست،،، امیدوارم فقط اینجا بخندیدن
سلام دوستان اين بنراي كه در قسمت پايين نوشتاري قرار داره با كليك كردن بر روي اون ها ميتونيد بريد داخل سايتشون يا از لينكدوني ادرسشونو بگيرد.....حتما به كليك سوتي و كليك چت سر بزنيد
به وبلاگ امیر 70 خوش اومدین
دوستانی که دوست دارن تبادل لینک کنن... همین ادرس را به اسم خاطرات خنده دار لینک کنن و در نظرات ادرس وب بدن منم لبنک کنم
دوستان عزیز این وبلاگ به روز رسانی شده ... امیدوارم از مطالب خوشون بیاد...لطفا نظر و لایک فراموش نشه
چت روم کلیک چت

آقا یکی بیاد به این پوست من بفهمونه
.
.
.
.
.
.
یکی دیگه گردو میخوره من جوش میزنم O_O

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۳
Amir70

پسر خالم 6 سالشه اومد تو اتاقم یه تبلت سفید دستش بود با یه ژستی به گوشیم که مدل قدیمی دکمه ای بود نیگا کرد و گفت:
این آشغال چیه دستت گرفتی دختر یکم به فکر آبروت باش !!!
من به جات بودم گدایی میکردم اما یه گوشی توپ می خریدم...
نگاه مو سمت تبلتش بردم .میگه چیه بد نگا نکن روی تبلتم تاثیر منفی میزاره!!!!!!!قیافه من اون لحظه دیدنی بود...
اینا گودزیلا های نسل جدیدن دیگه!!!!!!!!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۹
Amir70

دیروز به مخاطب خاصم اس دادم که
-
-
-

-
-
-
-
" عزیزم من رسیدم جلو خونتون! "
بعد دیدم هیچی جواب نداد!کمی منتظرموندم بازجواب نداد!خواستم دوباره اس بدم یهودیدم تو اس قبلیم "س" کلمه رسیدن رو نذاشتم :|
هیچی دیگه الان تک و تنها نشستم خاطراتمونو مرور میکنم!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۷
Amir70

ما یه گودزیلا داریم تو فامیلمون شدیدا آبرو بر
یه بار سر سفره همه فامیل جمع بودن این بچه آروق زد و باباش دعواش کرد. یهو برگشت با یه لحن جدی و با صدای بلند به باباش گفت: 
تو خودت چند بار سر غذا بوق زدی،چیزی بهت گفتم؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۵
Amir70

مامان خانوم واسه انجام یه سری کار رفتن مسافرت..
در نبود ایشون من خانومه خونه هستم مثلا ^_^
از بس به خورده بابام اینا تخم مرغ دادم کم مونده بدبختا قدقد کنن:)))
امروز تو آشپزخونه بودم داشتم ناهارو آماده میکردم اونم چه ناهاری ؛املت :دی
بابام صدام زد..
بابام:الهام خانوم م م م م م
-جانم بابا (تو دلم گفتم حتما میخواد ازم تشکر کنه که اینقد زحمت میکشم)
بابام: الهام بابا اگه جای تو ؛توی این 21سال یه هویج و بزرگ میکردیم دسته کم یه پلو هویج بهمون میداد :)))
اصن یه وضعی بودا خخخخخخ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۲
Amir70

مورد داشتیم طرف وقتی دم درمیخواسته از مهموناش خداحافظی کنه گفته: بازم مزاحم بشین 

خوشحال میشیم‏!‏‏!‏‏ مدیونید اگه فکر کنید مامانم بوده...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۸
Amir70

قسم به همین گیتارم اگه دروغ بگم!!!!
زیر پست دختره کامنت گذاشتن:
How are you
جواب داده:
Yes
فیسبوک دو روز عزای عمومی اعلام کرده!!!
من o_O
فیسبوک -_-
عزای عمومی :(((
و دوباره خودم O_o

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۸
Amir70

ی اس برام بـا ی شمــاره غــریبه اومـــد ... جوابشــو ندادم 
ی ربــع بعدش اس داد که : ســـلام امیــــر ... ببخشیـــد اشتبــاه فرستــادم خوبـــی ؟؟ :|
مـــن : ســلام .. شمــا ؟!
_ : ینـــی میخوای بگی شمــاره مــنُ نداری ؟؟؟
مـــن : به جــا نیـــاوردم ... شمــارتون سٍــیو نشــده :|
_ : واقـــعاً که تـــرنُــمَم (دختـــرعموم) 
مـــن : ببخشیــــد خب .. شمارتو که نــدارم کچــــل 
_ : باشـــه.... انتظــارم نداشتــــم بشناسیــــم ... پس منـــم شمارتو پاک میکنـــم دیگه بم اس نده خــدافظ :(
مـــن : o_O بازم پـــوزش سلام بــرسون ... خدافــــظ
_ : گفتــــم اس نده :(
جــوابشــو ندادم ی ساعـــت بعد دوباره ی اس ٍ اشتبـــاهی :|
_ : ای واااااااای ببخشیـــد اشتبــاه شد باز ... 
مــــن : عٍـــب نداره پیـــش میــاد :/
_ : دلـــت نیومد شمــارمو پاک کنـــی نه ؟؟!
مـــن (خــدایا چی میگــه این) : چــطو ؟!
_ : پــس از کجا فهمیـــدی منم؟ باز نگفتـــی شمــا ؟؟ ^_^ 
مـــن :/
ایــــن دخُــــــدر روانــــــــــی ٍ 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۷
Amir70

برادر زادم یه گودزیلاییه که نگو
چند روز پیش تو پارک داشت بازی میکرد اومد پیش مامانش گفت برام بستنی بخر مامانشم گفت تازه خوردی برات نمیگیرم اونم رفته رو دوچرخش گفته یا برام بستنی میخری یا خودمو از دوچرخه میندازم پایین خود کشی میکنم
خدایا توبه 
خدا بهمون رحم کنه مدیونید اگر فکر کنید 3 سالشه
دیگه قیافه مارو خودتون تصور کنید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۴
Amir70

میدونید الاغ چرا کلوچه نمی خوره ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چون انگشت نداره که لایه دندوناشو تمیز کنه !
تا اکتشاف بعدی خدا یارو نگهدارتان.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۳
Amir70

خونمون زنبور اومده بود 
حالا هرچی میزدیمش بیرون نمیرفت 
مامانم میگه فکرکنم میخاد خودکشی کنه هاااا
الهی فداش شم 
فکرش تو لوزامعدم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۱
Amir70

افا دیشب خواب دیدم که دارم خواب می بینم بعد تو اون خوابم داشتم ی خواب دیگه می دیدم بعد تو خواب بعدیم باز داشتم ی خواب دیگه میدیدم. 
وقتی بیدار شدم تا 2 ساعت هنگ بودم ...این دیگه چی بود؟
خدا نصیب گرگ بیابون که چی بگم فیل نکنه.اصن ی وضی..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۵۸
Amir70

میدونید چرا لاک پشت نماز نمیخونه؟؟؟
چون لاک.داره و وضوش باطله!
خدایی اطلاعاتی که در اختیارتون میذارم رو هیچکس
تا آخر عمرتونم در اختیارتون نمیذاشت؟
من برم به اکتشافات بعدیم برسم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۵۷
Amir70

دیروز قبض اب اومده منم برداشتم دیدم ۱۵۰ تومن 
من:مامان دیدی قبض اب ۱۵۰ تومن اومده
مامان:اره از بس که تو میشینی پشت اون لب تاب خراب شدت
من:اخه مامان این که قبض ابه
مامان:هیس به مامانت زبون درازی میکنی بچه بزنم با شیلنک مستراح سیاه و کبود شی
مادره من دارم؟؟؟؟؟؟؟؟
من):
مامانم@_@
سازمان همایت از کودکان بی سرپرست:llllllllll
شیلنک مستراح+_+

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۵۶
Amir70

ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ توی فیسبوک ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ

ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ: ﺍﺯ ﺑﺮﻗـﺮﺍﺭﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺷﻤـﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟـﻢ

ﺍﻣﯿـﺪﻭﺍﺭﻡ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺧﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨـــﺎﺭ ﻫـﻢ ﺳﭙﺮﯼ ﮐﻨﯿــﻢ

ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﺳﺖ 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۸
Amir70

اقا ما یه داداش کوچولو داریم بهش یاد دادم هر وقت جیش داری نگو جیش دارم بگو میخام بخونم.
حالا داییمون بعد چند وقت یه شب اومده خونه ما شب رخت خوابارو انداختیم این داداش ماهم درست بغل داییم خوابیده. نصف شب جیش این داداش مارو خفت میکنه پامیشه داییمو بیدار میکنه میگه دایی میخام بخونم. دایی از همه جا بیخبر هم میگه دایی جون الان که همه خوابن بیا در گوشی دایی بخون :|
این انگل جامعه ، این داداش احمق ما هم شلوارو میکشه پایین و د برو که رفتیم میخونه تو گوش دایی.الان هم از مطب پزشک گوش و حلق & بینی مزاحم شدم.
با تچکر

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۷
Amir70

اﻣﺮﻭﺯ مخاطب خاصم رو ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩﻡ، ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟؟
ﮔﻔﺖ : ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺑﻬﺖ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ ... ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﺶ، ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﻮﺏ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ...!
ﻻﻣﺼﺐ ﺯﯾﺮﻩ ﺑﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺭﻓﺖ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻡ !
ﺍﯾﻨﺎ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻮﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﺮﻭﭘﻔﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ :|

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۶
Amir70

من تصمیم گرفتم دیگه با هواپیما جایی نرم، چون یهو سقوط میکنه
اتوبوسم که خود به خود آتیش میگیره
پراید که مستقیم جهنم!
قطارم که از ریل خارج میشه
فقط
میرم تنتاک میخرم پیاده با خیال راحت همه جا میرم ^_^

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۴
Amir70

به ارواح خاک باغچمون قسم دخترخالم اومده واسش نرم افزارنصب کنم بعدمیگم شمادخترابه غیراز نکست زدن تو نرم افزارا چیزدیگه ای هم ازکامپیوتربلدین
باغرور میگه اره مارو دست کم گرفتی اکسپتم (تایید قوانین) میزنیم
قیافه من:-$ 
قیافه دخترخالم باافتخار:-)) 
قیافه کامپیوترای کل دنیا :-|

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۲۳
Amir70

آقا ما دیروز رفتیم پارک، دوتا گودزیلا داشتن جرو بحث می کردن! منم به حرفاشون گوش دادم ببینم سرچی دعوا دارن آخه...
یهــــــواولی به دومی گفت:تو اصلا فیلم تایتـــــانیــــــک رو دیدی؟؟؟
دومی: همون که جک توش بود؟!
قیافه من :O
قیافه اولی^_^
قیافه دومی:D
اونوقت ما بچه بودیم تنها دق دقه ما این بود(بالاخره) رو چه طور بنویسیم...
والا به خودا...:)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۸
Amir70

کارت عروسی سعید و ملیحه:
10 سال پیش:سعید و دوشیزه(م)
5 سال پیش :سعید و ملیحه
امروزه:ملیحه و سعید
5 سال بعد:ملیحه و آقای (س)

پسرها معلوم هست داریم به کجاهاااااااااااااااااااااااااا میریم؟

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۶
Amir70

ﭘﺴﺮ : ﺑﺎ ﺷﯿﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﯿﺐ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺨﻮﺭﯼ ؟
ﺩﺧﺘﺮ : ﺷﯿﺶ ﺗﺎ !
ﭘﺴﺮ : ﻧﻪ ﺩﯾﮕﻪ ! ﻓﻘﻂ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ !
ﭼﻮﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺳﯿﺐ ﺩﻭﻡ ، ﺷﯿﮑﻤﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﻪ ! ﭼﻪ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ !
ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻢ
.
.
.
ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﺎ ﺷﯿﮑﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﯿﺐ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺨﻮﺭﯼ ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻡ : ﺩﻩ ﺗﺎ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍَﻩ ﻣﺴﺨﺮﻩ !
ﺍﮔﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﺷﯿﺶ ﺗﺎ ، ﯾﻪ ﻣﻌﻤﺎﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﻣﯿﺸﺪ |:

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۴
Amir70

الهام : امیر ^_^
من : جانم خانمم
الهام : اقا تو چرا دوس دخترنداری؟
کامران : خب دیوونه من ترو دارم دوس دختر واسه چیمه ؟
الهام: اقا خب یه زن دیگه هم نمیگیری؟
امیر: نه 0_o 
الهام: تابلو تو منو دوس نداری
امیر : چراخوب؟ دی :
الهام:اگه دوسم داشتی به حرفام گوش میدادی یازن میگرفتی یادوس دختر ،هی ی ی
امیر : چشم عشقم دوس دخترمیگیرم ^_^
الهام : امیر همین الان گفته باشم باید از من قشنگترباشه نه خیرم اونوقت سرم کلاس میگره باید زشت باشه تا مسخرش کنم ، نه اگه زشت باشه اونوقت رفیقام باتوببیننش مسخرم میکنن میگن نگا امیر با این دختر زشتو میگرده ضایع میشم حالاقیافش مهم نیست حداقل پولدارباشه باشد؟
من : اهوم اهوم اهوم چشم خانمم هرچی تو بگی الهام گشنمه یه چیزی میاری بخوریم؟
الهام: چشم و درد ، زهر مار بخوری بروپیش همون دوس دخترقشنگو پولدارت غذا بخور
من: خدایااااا این دختردیوونس چشم چشم چشم
الهام:امیر منو هم میبری پیش دوس دخترت؟
من : الهام پاشو غذارو بیار گشنمه 
الهام:امیر ؟
من :جانم؟
الهام:خوب غذاپیشم سوخت دیگه زنگ بزن به دوس دخترت بریم رستوران یه چیزی بخوریم
من: الهام میکشمت
الهام: خخخخ الفرارررر ^_^

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۲
Amir70

خاطرات یه دختر 



پسره پی ام داده
دوزت دالم عجقم
شفت بخیر
.
.
.
.
.
تصمیم گرفتم دیگه سیبیلامو نزم اخه بنده خدا یه تکیه گاه نیاز داره....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۸
Amir70

یه روز یکی از همکاران رفته بود به یه شهرستان دور دور دور
چند روزی از رفتنش گذشته بود که یکی دیگه از همکارا خواست سر به سرش بذاره 
بگه ما میخواهیم بیاییم شهر شما توی راهیم و الان نزدیکیم حالا اگر رسیدیم کجا میتونیم شما رو ببینیم و .......
آقا چشمتون روز بد نبینه 
طرف پشتش به ما بود فقط جوابو میشنیدیم
...... از(نام شهر نزدیک به مقصد)تا اونجا چقدر مونده...
...... خوب یعنی ما این 10 کیلومتر رو رد کنیم رسیدیم دیگه....
...... رسیدیم دوباره زنگ میزنیم......
..... پس شما ناهار منتظر باش.....
....قربانت...
آقا همین که برگشت به طرف ما و قیافه اش رو دیدیم همه از خنده منفجر شدند 
طرف همینجوری گوشی تو دستش گفت: چتونه... نمیرید....
با اشاره بچه ها تازه فهمید......با تلفن ثابت.......
رئیس اداره همه رو به جرم گاز زدن میز و صندلی اداره توبیخ کرد...
روز بعد هم تلفن داشت خودشو تو شیکم اون بنده خدا میکشت.....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۷
Amir70

ی روز آفتابی ی خانمــ انگلیسی روی عرشهــ کشتی در سواحل مکزیکــ بــ دریا نگاهــ میکرد
کــ ناگهان انگشتر الماس گرانبهایش از انگشتش سر خورد و افتاد توی آبــ و زن با ناراحتی این سفر را سپری کرد.
پس از ۱۵ سال کــ بــ شهر مکزیکو سیتی رفتـــهــ بود
در ی رستوران کنار ساحل سفارش خوراکـــ ماهی داد،
وقتی داشتـــ ماهی رو میخورد ی جسمــ سفتــ و سختــ زیر دندونش حس کرد…
و وقتی در آورد دید
.
.
.
استخوان ماهیهــ …
.
.
.
چیهـــ؟نکنهـــ فکر کردی انگشتره؟!
ن بابا اون واس قصهــ هاستـــ....!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۱
Amir70

با خودم خلوت کردم که یه صدایی امد
.

..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
وای تو چقدر جیگری!
ندای درونم بود من نمی گم ندای درونم میگه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۵۹
Amir70

 گریه یه دختر 


گوشیم سوخت :
پوووو چرا قطع کردی      ،     چرا دوباره قهر کردی     ،     یه چیز میپرسم بعد دیگ کاریت ندارم     ،           


پوووو میشه برگردی؟؟؟!!!!!!!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۵۷
Amir70

هر وقت احساس میکنم بدشانسم میرم چندتا سایت ایرانی باز میکنم لامصب با یک کلیک چند تا 

جایزه میبرم.تخفیف ها شم خوبه ادم امیدوار میشه به زندگی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۵۵
Amir70

بلوچی داشت گریه میکرد میگن چی شده ؟؟ میگه بابام مرده ....
خواهرش زنگ میزنه قطع که میکنه گریه ش شدیدتر میشه میگن چی میگفت ؟؟؟؟
گفت بابای اونم مرده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۵:۵۳
Amir70