خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار

بِــــــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزيز از امروز به بعد هر سري وبلاگ به 20 پست بروز رساني خواهد شد.... اگر كساني هستن كه خاطرات خنده دار دارن در قسمت نظرات به صورت عمومي بفرستن من براشون پست ميكنم
به وبلاگ خنده خوش اومدین،،،مطلب رو جمع آوری کردم پس صددرصد برای خودم نیست،،، امیدوارم فقط اینجا بخندیدن
سلام دوستان اين بنراي كه در قسمت پايين نوشتاري قرار داره با كليك كردن بر روي اون ها ميتونيد بريد داخل سايتشون يا از لينكدوني ادرسشونو بگيرد.....حتما به كليك سوتي و كليك چت سر بزنيد
به وبلاگ امیر 70 خوش اومدین
دوستانی که دوست دارن تبادل لینک کنن... همین ادرس را به اسم خاطرات خنده دار لینک کنن و در نظرات ادرس وب بدن منم لبنک کنم
دوستان عزیز این وبلاگ به روز رسانی شده ... امیدوارم از مطالب خوشون بیاد...لطفا نظر و لایک فراموش نشه
چت روم کلیک چت

خـــواهر ٍ نامـــزدم زنگ زده برا شــام بریــم خونشـــون میــگه : امیــــر چی دوس داریـــن بپــــزم ؟؟!
مـــــــن : مهســا خانـــوم شــومام مَیــه آشپـــزی میکنــــی ؟! :) 
_ : پ چی فٍـــک کــــردی ؟! مـــن همــه غذاهارو بلـــدم حتی دخملـــمم کلی غذا بلـــده ه ه اَ همـــی الان یادش دادم (6سالشــه)حالا چی دوس دارین؟ به مهتــاب گفتـــم .. گفتـــش هرچـــی امیــــر بگه !
(( شــوهرش پیشــم بود گفــت بگـــو فسنجــون :پی )) : خــــب فسنجــــون!
_ : آآآآ ... اٍ م اووووووم فسنجــــــــــووووووون ؟؟ ... چشــــــــــــممم 
10میـــن نگذشتـــه بود زنــگ زد به شـوهرش : نـــــویـــــــدی ؟؟ :((
_ : جــــانم ؟؟ ;-)))
_ : نــویــد آبـــروم داره میـــره نجــاتم بده !!!!!!!
نویـــد : چـــــــــرا ؟؟ چی شـــده ؟؟
_ : مــامـــانت کوجــاس ؟ چرا گوشیشــو جواب نمیـــده ؟؟ میخــوام ببینــم میتــونه برا امشـــب فسنجـــون بپـــزه ؟؟ امیـــر گفتــه فسنجــون میخــواد!
مــــــــن : خخخخخخ
نــوید : ^_^ آره خانـــومی میتــونه .. واســا دوباره مـــن بش میــزنگم! 
ینی قــط کرد ترکیـــدیم اَ خنـــده !
حالا بمــاند ســر ٍ شـــام چقد اَ دس پختــش تعریـف میکـــرد بنده خـــدا 
فک و فامیـــــله دارم مـــــــن ؟ ^_^

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۰
Amir70

امروز بحث سر این بود که چرا بدرم یه ال سی دی برا خونه نمیگیره؟
حالا مکالماتو داشته باشین:
داداشم: بابا میترسه اگه بگیره خونه رو باس بکوبه یکی دیگه بیگیره :)
مامانم(برا قانع،غانع،قانه،غاعنع کنه): اره دیگه اینم که اخر عمری مجبورمون میکنع همین جا... :((((
بابام: اره اره اره... خخخخ
منه بخت برگشته: مامانی تو بزار یکم بگزره.بگذره منو داداشی یه خونه میسازیم شوماها میاین پیش ما 
اصن من خوودم شما رو نیگه میدارم!::)))))(الان فهمیدین من چقد اونارو دوس دارم دیگه)
مامان خانوم بنده: تو بزار اولا خدنتو بسازی دویما تو باس بازنت بسازس اونم دخترای الان!!
من: مامان ینی چی زن باس تابع شووهرش باشه چنان کار وبقییی. باش بکنم که هرچی گفتم انجام بده:)))
مادرم تو بزا اول زنت بدن بعد اَ این غلطا بکن. :))))))))))
اینم من. ;((
پرورشگاه بغل خونمون:||
دختران دم بخت :)))) 
من17ساله و بچه اخریم:)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۷
Amir70

این دخترایی که با یکی دوستن ولی همزمان خبر عقدشون با یکی دیگه میاد!!!
.
.
.
.
.

بی وجدان ها منو یاد رونالدینهو می اندازن...

ب چپ نگاه میکرد ب راست پاس میداد خخخخ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۵
Amir70

یه پسر عمو دارم 6 سالشه رفته بودیم خونشون 
دیدم بلندشد رفت مودمشونو روشن کرد ایپدشم اورد نشست کانکت شد اینترنت انتی ویروسشو از ورژن 4.2.21 به ورژن 4.2.22 ارتقاء داد
بعد رفت پی کارش 
خدا شاهده من تو سن شیش سالگی گوشت کوب ورمیداشتم میکروفون بازی میکردم ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۰۶
Amir70

یه شب دیروقت از عروسی برگشتیم خونه، دو نفر با سر و صدای زیاد از تو حیاط فرار کردن، طفلکیا تازه موفق شده بودن درو باز کنن که ما رسیدیم، حالا اینا لیست چیزائیه که گم شده:
لباسی که عمه ی عزیزم از مسافرت برام آورده بود!
قابلمه ای که جاری مامانم بهش کادو داده بود!!
کفشای داداشم!
...
جالب اینه که یه ماه از این قضیه گذشته ولی هر روز چیزای جدیدی به لیست اضافه میشه!
مثل گلدون شیشه ای کنار تلویزیون!
مدیونید اگه فکر کنید من شکستمش!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۶
Amir70

دیروز یه پراید صورتی دیدم خیلی قشنگ بود
گفتم صد در صد رانندش دختره
اومدم ازش سبقت بگیرم به چشم خواهری یه نگاه انداختم ببینم رانندش چه شکلیه احیانا و نیاز به سایه بالا سر داره یا نه ؟؟؟
چشمتون روز بد نبینه یه آقایی با هیکل نتراشیده و نخراشیده تو مایه های اکبر سبیل خودمون راننده بود
هیچی الان تو فاز خودکشی قرار گرفتم ولی هر چی خودمو از طبقه همکف میندازم پایین نمیمیرم !!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۹
Amir70

امروز داشتم سیب زمینی سرخ کرده درست میکردم اما با خیال راحت (حالا چرا) چون کسی خونمون نبود داداشم هم خواب بود(دختر هم خودتی من پسرم) هیچی دیگه اولش که سر روغن پرید تو ماهیتابه با دو انگشت مبارک درش اوردم احساس سوختگی نکردم اما احتمالا نرونها وقت نکردن جیغ بزنن چون بو کباب میومد . باخوشحالی سرخ کردنشو تموم کردم یه دیس کامل شد (اخ جوووووووووووون)
در یک ان دستم خورد به دیس همش رو کف زمین اشپزخونه خالی شد یععععععععععنی چنان ضربه روحی خوردم که وقتی معشوقم بعد از هفت سال عشق و عاشقی بخاطر پولو موقعیت خانوادگی رفت بایکی دیگه این حال بهم دست نداده بود نشستم جمع کردم بعد به خودم گفتم:
این همه سوسکو مگس تو دوغ و نوشابه پیدا کردیم 
این همه جک و جونور تو بسکویت و کیک پیدا کردیم
این همه کرم تو میوه پیدا کردیم اما بازم خوردیم مگه مردیم
حالا شاید یه سوسکی مارمولکی چند روز یا ماه یا سال پیش از اینجا رد شده باشه که چی؟ (یععععنی استدلالم تو حلقم)
بعدشم کباب شامی درست کردم و سیب زمینی ها رو دادم داداشم خورد اون قسمتهایی که تمیز بود هم خودم خوردم
خلاصه خیلی خوش گذشت
کثیف خبیث بدجنس هم خودتی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۸
Amir70

با دوستام رفته بودیم پارک؛
بعد منو یکی از دوستام رفتیم که بلال بگیریم؛
از بس این دختر در مورد نامزدش جلال تو گوشم وز وز میکرد حواسم نبود به پسره گفتم :آقا 5تا جلال بدین:))
پسره گفت چی بدم:گفتم جلال دیگه:)))))
پسره پکیده بود از خنده؛یهو گفت جلالا تو آب نمکن^_^
تازه فهمیده بودم چه سوتی ای دادم:|
اصن یه وضعی بودا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۱
Amir70

ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﮔﻮﺭﯼ هستی ﺗﻮﻟﻪ ﺳﮓ؟
.
.
.
.
.
ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻩ ﺳﮕﻢ ! ﺗﻮﻟﻪ ﺳﮓ ﺍﺯ
ﺣﻤﻮﻡ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺩ ﻣﯿﮕﻢ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ !!!! ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﻨﻄﻘﯽ
ﺑﻮﺩ |:

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۰
Amir70

بچگیام فکر می کردم از یه قدرت تمرکز خارق العاده برخوردارم چون هروقت اراده می کردم می تونستم درب ورودی آپارتمان خونه رو باز کنم....
اما از وقتی که دیدم اون در جلوی سگ و گربه هام باز میشه کمرم شکست ...
اصن نابود شدم....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۹
Amir70

دیروز جالب بود تلویزیون داره جشنواره کیش را نشان می دهد
پسر عموم اومده نشسته بعد کلی نگاه کردن مثل ناپلئون به من نگاه میکنه میگه اینجا جزیره قشمه که پارسال رفتیم خیلی خوش گذشت 

من O.o
پسرعموم -_- 
اهالی جزیره کیش O.o

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۶
Amir70

به همین افق قسم
امروز بابام رفته دستشویی رو شسته , اَصن دستشویی برق میزدا ناموسا
بعد با یه حالت خسته از از در دستشویی اومده بیرون
مامانم بهش میگه:خوب دستشویی شستی یا نه ؟؟
بابام: آره باااااو , بیا نگاه کن ^_^
بعد همینجوری که داره منو نگاه میکنه برگشته به مامانم میگه:
جوری تمیز شستمش که اصن تو برو عسل بریز روش بده امیر لیس بزنه ^_^
فرسا کجایی ؟؟ فرسا من کمبود عاطفه دارم ! فرسا بیا با هم بریم 4تا پرورشگاه سر بزنیم شاید منو شناختن :((((
امیر هستم از سر راه 0_o

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۰۴
Amir70

دوستان میخام 2تا نکته رو به عرضتون برسونم , 
اولین نکته) انقد نگید کولر و بابام و ...
خونه ما دقیقا این موضوع برعکسه 
بابای من صبح ساعت 5 صبح میره سرکار بعد 8 شب میاد خونه و از وقتی بابام میاد خونه تازه میشه کولر روشن کرد
فک کنید ظهر دقیقا افتاب صاف تو اتاق من و داداشم میتابه بعد اگه دما همینجورش 37-38 درجه ست با این آفتابی که تو اتاق من میتابه دمای اتاقا به +50 درجه بلکه هم بیشتر میرسه ولی از نظر مامان من هوا فوق العاده خوبه
از نظر مامان من همیشه داره باد خنک میاد و اصلا هم هوا گرم نیس و نیازی به روشن کردن کولر نیست تا بابام بیاد اصلا یه وضی داریم ما در حد شکنجه

دومین نکته ) دیروز داشتم با مامانم تو محل میرفتیم به سمت بازار میوه و تره بار بعد من ریش گذاشتم 2تا دختر از بغلمون رد شد و با تیکه به من گف: عزیزم ریشتو بزن تو رو خدا ^_^
من: o_0 مامانم: 0_0 2تا دخترا :^_^ ^_^ 
من اصلا اینا رو نمیشناختم ناموسا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۸:۰۱
Amir70

داشتم واسه خودم تلوزیون میدیدم که یهو شَترررررق یه چیزی خورد پس کلم
من:O_o , من نوکرتم پدر چرا چکیم میکنی خب ؟؟؟
بابام: بیا مچ بندازیم ^_^
من: بیخی آل باو حوصله داریا ؛ تازه فیلم داره
بابامم رفت تلوزیونو خاموش کرد
من: ای خداااا پناه برتو خودت بخیر بگذرون 0_o
بابام: میخام حسابی روتو کم کنما ^_^ علی بابا بیا ببین چطوری داداشت کم میاره
علی: بابا میخام به معنای واقعی کلمه بتروکنیش , نه نه اینطوری نمیشه هر کی باخت باس شام بده
من: اَی تو اون روحت , من فقط از اینجا خلاص شم با کیلیپس سارا خدمتت میرسم
بابام و علی: ^_^ ^_^ , من : خدایا به امید تو 0_o
حالا مچ انداختنمون شروع شد , علی: بله بازی شروع میشه , امیر داره کم میاره , نزدیک که پر پر شه , و........ بـــله پدر برنده میشه دست و جیغ و هورااا
بابام و علی: ^_^ ^_^ , من :@_@ آقا قبول نیس من قبول ندارم
بابام و مامانم و علی: حالا شام شام , شام شام شام شام , بیااا وسطط
من: به همین کوه های عیظیمه کرج من پول ندارم , خو انصاف جه شود این وسط؟؟
علی: اتفاقا تو همون عظیمه یه رستوران خوووووب هست غذاهاش عالیه
بچه ها اون ظرف زهررر مار من کو ؟؟؟ بخورم راحت شم
کانون گرم خانوادست من دارم عایا ؟؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۵۳
Amir70

دیروز همینجوری داشتم تو اتاقم قدم میزدم
ناگهان یه عطسه زدم 
به همین کوه نور قسم 
قشنگ صدای سارا (دختر همسایمون) رو شنیدم که گفت : یاابالفضل این کی بوددد ؟؟؟؟
فکر کنم انقد حرکت ناگهانی بود کیلیپسش از رو سرش افتاد ^__^
من خودم یه لحظه احساس کردم آمریکا بلاخره حمله کرد 0_0
اَسن یه حالتی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۵۰
Amir70

چند روز پیش داشتم از خیابون رد میشدم، طرف یکدفعه برگشت پرسید امروز سه شنبه اس یا چهار شنبه؟
من هم قاطی کردم گفتم چه شنبه.
فکر کردم نفهمید ولی برگشت گفت هفته شما 8 روز داره.


خب برادر من چرا من رو تو ای موقعیت قرار میدی که آدم آب و روغن قاطی کنه

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۴۸
Amir70

خـواهـر زاده م اومـده نیـشـسـتـه کنـارم مـیگـه :
دایـــی دایـــی گـوشـی تو کـه بـه درد نـخـوره بـازی نـداره ، ی زنـگـه بـزن بـا دخـدرت{مـنـظورش مخاطبِ خـاصـه} حـرف بـزنم دلـم وا شـه !
حـیف کـه قـتـلِ عـمـد مـیـشـه ..حـــیف کـه مـامـانش کـنار دسـم بـود .. حیـفـــــ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۴۶
Amir70

اغا یادتونه بچه بودیم میرفتیم عروسیی ،مهمونیی، حاجی خوری چیزی ور میداشتن به ما غذا جدا میدادن، یعنی غذا بچه و بزرگ جدا بود اخه من بدم میومد بدم میومد (غذا بزرگ دوتا سیخ کوبیده بود و گوجه و چلو غذای بچه یه نصف کف گیر بود با یه سیخ کباب کوچیک)
همیشه هم وقتی از سر سفرشون پا میشدم گشنم بود 
بدتر از همه کیک بود اون که دیگه جیگر ادمو خون می کرد ، اغا ور میداشتن یه تیکه کیک قده کله ما میدادن به این پیرزنا فشار خون داره چربی بالا که اونم یه گوششو می خوردو بقیشو میمالید به هم بعد به ما یه لایه نازک که از این طرفش میشد گل بشقاب رو دید می دادن ای ما میسوختیم می سوختیم که نگو
هنوزم که یادم میوفته جیگرم خون میشه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۴۴
Amir70

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﯾﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻗﺎ ﺟﻮﺟﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ؟ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﺁﺏ 

ﻭ ﺩﻭﻧﻪ ﺑﺪﯾﻦ ﻧﻤﯿﺮه ﮐﺼﺎﻓﻂ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺶ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﮐﺮﺩ 


:))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۵
Amir70

اول خط سوار تاکسی شدم 1نفر مونده بود تاکسی پر شه بعد نیم ساعت یه دختره اومد راننده به شوخی گفت: خانوم ما 1ساعته منتظر شماییم..
دختره هول شد گفت: ببخشید خواب موندم..
.
.
.
.
.
.
.
ینی ما 4نفر که ترکیدیم. خود تاکسیه از شدت خنده استارت نمیخورده... 

:)))

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۵
Amir70

مردم حیوون خونگی میگیرن اسمشو تیله... توتو...دنی...جک...ازین چیزایی شیک میذارن...
..
دایی من طوطی گرفته بود اسمشو گذاشته بود اصغر کچل!!!! :|

طوطی بدبخت تخریب شخصیتی شد چن ماه بعد افسردگی گرفت کچل شد

مرد :|

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۲۴
Amir70

تو اتوبوس یه پسر بچه ی حدودا سه ساله بود که داشت گریه میکرد و به مامانش میگفت چرا واسم شکلات نخریدی؟! 
چه جیغ های بنفشی هم که نمیزد..
خلاصه کاسه ی صبر مامانش لبریز شد و با عصبانیت گفت آمپول میزنم ها ..
آقا یهو این بچه شلوارشو کشید پایین و گفت بیا بزن. منو از آمپول میترسونی؟!
منو میگی هنوز تو شوکم. اینا بچهَ ن؟ اینا اژدهان !!! ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۰
Amir70
به همین میز مبصری قسم

ترم اول دانشگاه بودیم منم تریپ پیره مردی زدم ریش گذاشتم یه مقدار سبیل با کتو شلوار سرمه ای با یه کیف چرم رفتم داخل

 همه یه لخظه خیال کردن من استادم  یه سلام گفتن و نشستن

 منم دیدم اوضاع نا میزونه براشون یه چند لحظه حرف زدم گفتم ببینید بچه ها من از اون استادا نیستم مفتی نرمه بدم

 20 نرمه رو تبدیل به 3 بخش میکنم 1 نمره برای امتحان تئوری اخر ترم

1 نمره برای امتحان عملی اخر ترم

18 نمره دیگم خودم عشقم بکشه نمره میدم اگه اعتراض دارین برید بیرون حذف کنید درس رو 

 دیدم 2...3  تا دختر نزدیکه که غش کنن 

 منم زدم زیر خنده گفتم دوستان منم دانشجوی کلاسم فقط بهم قول بدین من مبصرتون باشم

 همه افتادن دنبال اشغالا کتمو پارکردن 

 خب چکار کنم امر اشغالم دیگه ههههههههه
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۹
Amir70

یه بارم داشتم از مدرسه برمیگشتم , سوار اتوبوس شدم. یه دختر سانتی مانتال و هم سن و سال خودم هم سوار شد.. شروع کرد به من زیر چشمی نگاه کردن و زیر لب خندیدن .. آخه چشام خر داره .. ^_^
منم با اعتماد به نفس بهش چشمک زدم ^_^
بعد دیدم یه پیرزنه داره بهم چپ چپ نیگا میکنه .. :|
منم هی تند تند چشمک زدم که فکر کنه تیک دارم ..
خلاصه وقتی پیاده شدم از بس چشمک زده بودم چشمم جایی رو نمیدید..
تو رو خدا اونجوری نیگام نکنید معذب میشم !!! :)) ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۴
Amir70

امروز تو بازار دختر بچه ای رو دیدم نگاش به گوجه سبز بود،
دلم براش سوخت رفتم براش یه پلاستیک پر کردم، 
بهش گفتم :
بیا عمو نوش جونت، یهو با چشای اخم کرده گفت : گدا خودتی 
بذا بابام بیاد بهش بگم منو چی فرض کردی ^_^
آب دهنمو قورت دادم و اصن وانستادما.. در رفتم !!! ^_

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۳
Amir70

ﺍﻣــﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺧﺘــﺮه تـو خیابـون ﺑﻬــﻢ ﻧـﺦ ﺩﺍﺩ 
.
.
.
.
.
سریــع آوردمـش خونـه باهاش دکـمه پـیـرهنم کـه ﺍﻓﺘـﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺭﻭ ﺩﻭﺧـﺘــﻢ ...
وااااااای بر منحـــرفان !!! :D

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۲
Amir70

روز کنکور , مامانــم واسم صبحــونــه درست کـرد آورد تو تخــت بهــم داد. یَنـی اشک ِ شوق تو چشمــام جمع شـد. تو عمــرم آب پرتقــال توی تخــت نخــورده بودم. :دی
اصلا جوری تحت تاثــیر قرار گرفتــم که خواســتم سرمــو بذارم روی زانــوش
و عین ِ فیلم فارســی ها بگــم :
- ننه ! ننــه من خــاک ِ پاتــم، آب پرتقالت تو حلقــم !
فردا صبحــش از سر و صــدا از خــواب بلنــد شــدم. ولی خودمو زدم به خــواب. پیش ِ خودم گفتــم الانه که باز مامانــم با سینی صبحــونه بیاد تو اتاقــم. حدســم درست بــود. دیــدم مامانم اومد گفت :
امیر ! بیداری مامان ؟ صبحــونه میخــوری ؟
من هم عین گربــه بدنــم رو کش دادم و خیلی چشــامو خمار باز کردم و با صدای خش دار گفتــم :
- آره مامان جــون ! قربــون دستت.
- آب پرتقال هم دوست داری؟
دیگه داشـتم بال بال مــیزدم، گفتــم : -آره مامــی ! تو لیوان بزرگا :)
یه دفعه یه کف گرگی زد به کمــرم گفت :
- لوس شـــدی !!! پاشو پاشو برو نون بگیر واسه صبحــونه..
دیدم ساعت پنج و نیمــه. 
یعنی من عاشــق این محبت مادرانتــم ننه !!! ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۳۱
Amir70

در پی درخواست تیم ملی برزیل از ایران برای بازی دوستانه
فدراسیون فوتبال ایران در بیانیه ای ضمن عذرخواهی از فدراسیون فوتبال برزیل گفت: 
برین با هم سطح خودتون بازی کنین، ما با بی آبروها بازی نمی کنیم !!! ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۵
Amir70

دیروز کنار خیابون دست تکون دادم برای یه تاکسی
یه 50 مترجلوتر نگه داشت . بعد از یه دقیقه اومد پایین گفت
من برای شما نگه داشتم ها !
گفتم داداش اونجایی که شما میخوای منو سوار کنی
من میخوام پیاده شم !!! ^_^
قربون سیبیلای مخملیت :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۴
Amir70

به ارواح عمم اگه دروغ بگم به همین دکمه کیبورد قسم


 چند روز پیش خط جدید گرفتم برای دختر عموم تک انداختم


. . . . .


امروز تو مهمونی میگه لامصب یه مزاحم تلفنی دارم خیلی سیرشه هی پیام میده

منم جوش اوردم گفتم خفه شو بابا زر مفت نزن

 خط جدید گرفتم بهت تک انداختم شمارم برات بیافته خودت الان 4 روز داری هی اس میدی میگی بیا رفیق شیم


 والله به قآ« ابروی همچین دختر عمومی رو باید ببری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۳ ، ۱۶:۲۳
Amir70