خاطرات خنده دار

خاطرات خنده دار

بِــــــــــــــــسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوستان عزيز از امروز به بعد هر سري وبلاگ به 20 پست بروز رساني خواهد شد.... اگر كساني هستن كه خاطرات خنده دار دارن در قسمت نظرات به صورت عمومي بفرستن من براشون پست ميكنم
به وبلاگ خنده خوش اومدین،،،مطلب رو جمع آوری کردم پس صددرصد برای خودم نیست،،، امیدوارم فقط اینجا بخندیدن
سلام دوستان اين بنراي كه در قسمت پايين نوشتاري قرار داره با كليك كردن بر روي اون ها ميتونيد بريد داخل سايتشون يا از لينكدوني ادرسشونو بگيرد.....حتما به كليك سوتي و كليك چت سر بزنيد
به وبلاگ امیر 70 خوش اومدین
دوستانی که دوست دارن تبادل لینک کنن... همین ادرس را به اسم خاطرات خنده دار لینک کنن و در نظرات ادرس وب بدن منم لبنک کنم
دوستان عزیز این وبلاگ به روز رسانی شده ... امیدوارم از مطالب خوشون بیاد...لطفا نظر و لایک فراموش نشه
چت روم کلیک چت

بچه که بودیم فامیلا با ماشین میومدن خونه مون میگفتن مواظب ماشین باش کسی روش خط

نندازه .واقعا اسگل بودیما مثل سگ گله یه ساعت دور ماشین میچرخیدیم هرکی میومد نزدیک

ماشین جرش میدادیم .کیا یادشونه .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۰۹:۵۲
Amir70

امروز‎ ‎‏ داشتم ماست و ترشی و دوغ و نوشابه با برنجو سوپ میخوردم بابام یه نگاه عاقل اندر

صفیحانه بهم کرد یهوو سرشو کوبوند تو دیوار و زد زیر گریه ^_^

فکر کنم از خلاقیتم خیلی خوشش اومد که نتونست احساساتشو کنترل کنه ^_^

امیر آشپز باشی ^_~

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۷:۲۲
Amir70

دیشب داشتیم با مخاطب فوق العاده خاصم حرف میزدیم
الهام : امیر بار اول که دیدیم عاشق چیم شدی ؟؟
من : کوشولو عاشق همه چیت شدم , راه رفتنت , خندیدنت , پاکیت , مهربونیت
من : الهام تو بار اول که دیدیم عاشق چیم شدی ؟؟
الهام : چشمات
من : خوجگلن؟ ^_^
الهام : آره
به دور دست ها خیره شدم گفتم تو هم مثل بقیه عاشق برق چشمام شدی ؟؟
الهام : نه , امیر چشمات خیلی بزرگن به اندازه چشمای گاون 0‎_o
من : ؟_؟
گاو مش رحمت :@@
شروار کردی صورتی بابا بزرگم^_^
حالا خودم هیچ ,اطرافیان که از خنده زیاد قطع نخاع شدن رو چکارشون کنم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۷:۲۰
Amir70

امرو داشتیم نهار میخوردیم که مامانم یکی از اون لبخندای خطرناکشو زد :(((
ینی از اون لبخندا بود که آرامش قبل طوفان رو نشون میدادا :(((
داداشم : الهی شکر,مامان گلم دست درد نکنه من سیر شدم بابا خدا به فریادت برسه الفراررر
من و بابام:‎ 0‎_o ‎0‎_o ‎
منم آب دهنمو قورت دادم ,مامانی من گشنمه ها ولی خو کوفت بخورم از جونم که سیر نشدم الفراررر
بابام : ♫♫♫♫♫ ( ینی داره سوت میزنه و به در و دیوار نگاه میکنه )
مامان : برگردیدددد سررر سفره ه ه ه
یا جد جنیفر لوفز :((( خودایا خودت به خیر کن
مامانم : یه دست بند طلا دیدم اینقد خوجگله ^_^ تا فردا بعد از ظهر وقت دارید 0‎_o
نیم ساعت بعد :
من :دی : بابا برو از خدا بترس به خدا صد تومن بیشتر ندارم خو چرا زور میگی
داداشم : بابا منم پنج هزار تومن با یه بسته آدمس موزی دارم
بابام :خاک تو سرتون بترسید از روز رستاخیز د لامصبا اگر براش نخریم فردا شب باید تو جوب بخوابیم
خو پدر من تو زن ذلیلی چرا پولای منو میگیری, ای خوداااا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۷:۱۷
Amir70

امتحان زبان فنی داشتم سخت سخت , امتحان‎ ‎که تموم شد دویدم رفتم پیش خانم جواهری
من : ببخشید خانم جواهری میشه چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟؟
اون : ^_^
من : خانم جواهری چه شال قشنگی
اون : وای چشماتون خوجگل میبینه
من: نه شما واقعا خوشگل و مهربونیت , من دختر با کمالات شما کم دیدم ,شما تو کلاس همیشه میدرخشید
اون : وای لطف دارید شما هم تو کلاس خیلی دلقک بازی درمیارید ‏ 0‎_o
من :خانم جواهری والا یه چیزی میخواستم بگم روم نمیشه
اون : آقا کامران راحت باشید
من : به خدا شرمندم ولی خوب اگر نگم و فردا پشیمون بشم نمیتونم خودمو نمیبخشم
اون : وای تورو خدا راحت باشید فقط باید درسمو ادامه بدم
من : ببخشید خانم جواهری حقیقتش رو نمیشه بگم
اون :د بنال جونمو گرفتی
من : خانم جواهری حقیقتش امتحان زبانو ر ی د م , شنیدم استاد عموتونه , ناموسن باهاش حرف بزنید یه ده بهم
اون : خاک تو سرت پسره مزخرف , خجالت بکش خدافظ
من : خانم جواهری ی ی
اون : بعله ^_^
من : ناموسن بگو ده بهم بده ^_^
اون : میام این چکمه هارو میکنم تو حلقت
من : یه یه یه یه
والا دخترا اصلا اعصاب ندارن خوبه ازش خواستگاری نکردم @_@

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۷:۱۲
Amir70

بیکار بودم گفتم الکی یه پیام برا چند نفر بفرستم یه جوابی بدن بخندیم:(((
پیام دادم سلام قلفونت بلم عجیقم جوجوت دلش بلای آغوش گلمت تنگ شده :(((( و فرستادمش واسه چند تا شماره الکی ^_^
یکیش جواب داد,وای مریم میدونستم بلخره بر میگردی,میدونستی میبخشیم بیا بغلم @@
من : چشم عجیق دلم ^_^
اون :حالا یه بوس بده @@
من :0‎_o‏ دیدم داره خاک بر سری میشه دیگه جوابشو ندادم
یکیش زنگ زد با صدا دخترونه گفتم الوووو
یه صدای کلفتی گف : الو و درد پدر سوخته ول کن بچم رو سعید میخواد درسشو بخونه :(((
من : ^_^ ولی من بدون سعید میمیرم
سعید عجیق منه سعیددددددد دوست دارم قوفونت بلم^_^ خخخخ
اون : شتلقققق (صدای شتلق طوری بود که کاملا مشهود بود گوشی رو تو سر سعید خورد کرده ^_^)
یکیش پیام داد : ساناز زنم پیشم نشسته بعدا جواب میدم باز که سیم کارتتو عوض کردی
من : ؟_؟
نتیجه گیری اخلاقی : به پدر مادر خود نیکی کنید ,داداش بزرگتونم جفت پا برید تو شکمش

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۷:۰۷
Amir70

مروز با الهام نومزدم رفته بودیم مغازه وحید رفیقم که یکی دیگه از رفیقام اومد داخل گف : آقا وحید شماره رسیدگی به گرون فروشی میوه تره بارو نداری ؟؟ بهم میوه گرون دادن :((((
یه چشمک به وحید زدم وحیدم شماره مغازه خودشو بهش داد اونم تشکر کرد رفت^_^
چند دقیقه بعد گوشی مغازه زنگ خورد دیدم شماره خودشه الهام گوشی رو برداشت
الهام : الو بفرمایید
رفیقم :خانم بهم میوه گرون دادن ,دو برابر قیمت دارن میوه میفروشن
الهام : صبر کنید وصل کنم رئیس
من :صدامو کلفت کردم , الو رستمی هستم سلام علیکم, بهم گفتن که چی شده ,الان شما کجایید من خودم به شخصه بیام رسیدگی کنم ^_^
اون بیچاره هم آدرس داد
من : لباساتون چه رنگیه که اومدم راحت پیداتون کنم ؟؟^_^
اون :شروار مشکی کفش قهوه ای پیراهن سفید
من : پس صبر کنید اومدم
اون : واقعا ممنون از خاکی بودن و مردمی بودنتون
من : آقا وظیفس وظیفه ,خداحافظ
بعد یه ساعت بیچاره تو گرما وایساده بود رفتم پیشش گفتم داداش فکر نکنم دیگه آقای رستمی بیاد
اون : 0‎_o‏ امیر کار تو بود ؟؟ امیر ر ر ر ر ر
من : الفرارررر
نتیجه اخلاقی : موقع خروج از خانه از بسته بودن شیر های گاز مطمئن شوید o‎_‎0

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۷:۰۳
Amir70

یه بارم زنگ زدم خونمون مامانم گوشیو برداشت صدامو کلفت کردم گفتم : از دانشگاه مزاحمتون میشم , منزل آقای بوق ؟؟
مامان :بله بفرمایید من خانمشون هستم
من :آقای امیر بوق بچه شماست؟
مامانم : یا خدا باز چه گندی زده این ذلیل مرده ؟؟ :((((
من : آقا امیر تو قرعه کشی دانشگاه برنده سفر به مشهد مقدس شدن , میخواستم ببینیم پسر خوبی هست ؟؟ به درد بردن به این سفر میخوره ؟؟
مامانم : ^_^ قربون بچم برم یه تیکه جواهره , نماز و روزش رو همیشه به جا میاره
اینقدر مهربونه بچم ,فقط تا موز میبنه مثل حیون وحشی بهشون حمله میکنه ^_^
پاکه , معصومه , دلیل زندگی من و باباشه , قربونش برم مثل میمون دلقک بازی درمیاره تا ما بخندیم ^_^
من : وای ننه تو که اینقدر منو دوس داری چرا بروز نمیدادی ؟؟
مامانم :امیر تو ای خاک تو سرت گوساله ,حالا منو دس میندازی؟؟بزار بابات بیاد نشونت مید ذلیل مرده خاک تو سرت دلقک ,خدافظ
من : الو الو الو ننه غلط کردم ببخشید
نتیجه گیری اخلاقی : شروار کردی صولتی بابا بزرگم تو حلق ویروس32

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۶:۵۸
Amir70

میگن تو جهنم دخترا میرن تو آسانسور دکمه رو میزنن در بسته میشه بعد می ببینن چندتا سوسک بالدار رو سقفه !!!
خو بسه دیگه گریه نکنین ادامه نمیدم !! پاشید پاشید برید توبه کنید :((((((((

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۶:۵۴
Amir70

امروز پول گیرم اومد خواستم الهام رو سوپ قارچ (سوپریز ,سوپراز حالا هر چی ) کنم , ببرم براش مانتو بخرم خواستم هیجانیش رو زیاد کنم بهش زنگ زدم ^_^
من : آآآآآیییییییییی پاااااام
الهام :یا خدا امیر چی شده ؟؟
من : الهام پام شکست , رو دیوار افتادم پام شکست , اوستا هم رفته خودم تنهام , بیا دنبالم ببرم دکتر , به خونمون هم نگو که نگران نشن :(((
الهام : ای خدا , امیر قربونت برم چشم چشم چشم تکون نخور تا بیام
من : باشد ^_^
رفتم رو دیوار نشستم تا اومد عکس العملشو ببینم ^_^
بیست دقیقه بعد یه تاکسی اومد قیژژژژ (مثلا‎ ‎صدا ترمزبود) , مامان و بابام و الهام پیاده شدن
من : 0‎_o ‎‏ دی : یا جد جنیفر لوفز :((( این مامان بابامو چرا آورد ؟؟؟
مامان : وای بچم وای بچم ,بچم قطع نخاع شد 0‎_o کجاس؟ کجاس؟
بابام : خانم بیمس نترس , دیشو میگیریم ^_^
یهو دیدن من رو دیوار دارم اینجوری o‎_‎0نگاشون میکنم
بابام : این گوساله که سالمه رو دیوار نشته ^_^
الهام :میمون بیا پایین میفتی !!
من : نمی آیم ^_^ بابالی ناموسن خواستم الهامو سوپ قارچ کنم ببرم براش مانتو بخورم
مامانم : سوپ قارچو درد ,ای کوفت ,ذلیل مرده قلبم اومد تو دهنم کامی میکشمت
من : الفرارر, بعد که دید بهم نمیرسه داشت بر میگشت
من : ننهههه ؟؟
مامانم : ننه و درد ذلیل مرده چته ؟؟
من : ناموسن تو راه که میرید خونه موز بخرید شب بیام بخورم جون بگیرم ^_^ خخخخ
مامانم :امیر ر ر ر
هیچی دیگه , امیر هستم ,پشیمان و گرسنه ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۶:۴۸
Amir70

امروز بابام بعد از دو سه سال برا خودش لباس خرید :((((
اوخی مثل بچه کوشولو ها یه شوق‎ ‎و ذوقی میکرد ^_^
اومد جلو من و آبجی کوشولو یه قری به موهاش داد به افق های دور دست خیره شد گف : شطولم ؟؟
من : woooow‏ شدی برات پیت ,خوجگل مجگل موش بخوردت ^_^
اوخی گونه هاش قرمز شد گف : دخترم بابات برات پیت شده ؟؟
آبجیم : بابالی اعتماد به نفست رو الاغ داشت سلطان جنگل میشد @@
من : خخخخ
بابام : امیر تو این چیزارو یادش دادی ی ی ی ی افتاد دنبالم پاشو انداخت جلو پام که بیفتم , شرررررر خخخخ خشتکش پاره شد ,منم گریختم
الانم تو پارک بهش زنگ زدم گفتم : اوخی کوشولو عیب نداله میبلم بلات میدوزمش , نچ نچ نچ یه حرفای بدی زد ^_^ بی تلبیت

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۳ ، ۰۶:۴۳
Amir70

امروز اوستا بهم پول داده بود شاد بودم گفتم زنگ بزنم الهام بریم ساندویچی زنگ زدم
من : سلام سلام سلام , سلام بانو ,سلام خانم ,سلام تاج سر , سلام کوشولو , سلام م م م م م م م م
الهام : 0‎_o
من : دی : زن چرا جواب نمیدی ؟
الهام : امیر احساس میکنم دیوونه شدی 0‎_o
خیر سرم خواستم جمله عاشقونه بگم گفتم عزیزم من دیوونه تو شدم تقصیر تو بود
الهام : چییییی ینی من دیونتم کردم ؟_؟ باباااا باباااا امیر میگه من دیوونش کردم
باباش : گوشی رو بده دستم دختر
الو امیر  حالا دختر من دیوونت کرده خل و چل ؟؟
من : نه آقا جون الهام بد فهمید
باباش : چی ی ی ی دختر من نفهمه؟ پدرتو در میارم جرأت داری این طرفا پیدات بشه خدافظ
من :الو الو و الووو
چند دقیقه بعد الهام زنگ زد
من : سلام بانو
الهام : سلام آقامون ,گفته باشم باهات قهلم امشبم که اومدی منت کشی با خودت پاستیل بیار تا زود تر آشتی کنم , یه یه یه یه خدافظ
سلامتی همه دخترای دیوونه ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۹:۰۳
Amir70

دیشب دور هم جمع بودیم داشیم بیست سوالی بازی میکردیم
نوبت الهام شد قبلش هم بهش گفته بودم جوابت میشه امیر
الهام : حیوونه ؟؟ ^_^
من : 0‎_o
بابام : بابام آره آره شبی گوسفنده
من : دی : پدر من کجاش گوسفنده ؟؟ چرا مسخره بازی در میاری؟؟
الهام :خخخ خب چشماش بزرگه ؟؟
همه با خنده : آره
الهام : گاو مش رحمته ؟؟
همه باهم : هار هار هار ,بابام : آفلین آفلین نزدیک شدی ^_^
من : 0‎_o
الهام : خوجگله ؟؟
مامانم : آره قربون بچم برم
الهام : پس گوسفنده ^_^
بابام : درسته ^_^
من : پدر من کجاش درسته ؟؟ بازی رو خراب نکن
الهام : آقا جون یکم راهنمایی کنید
بابام : موهاش خیلی بزرگ بشه فر فری میشه
الهام : آخ جون ببعی ؟؟
من :0‎_o
بابام : اول اسمش ک هستشت
الهام : کرگدن ؟؟ ^_^
بابام : نزدیک شدی
الهام : کرم آسکاریس ^_^
بابام : آفرین نزدیک شدی
الهام : کنه ؟
بابام : وقتی پول میخواد کنه میشه
من : 0‎_o
الهام : امیره ؟؟
همه با هم : آفلین آفلین
الهام : مچکرم مچکرم
به جان خودم من سازمان حقوق حیوانات بی سرپرست شوکایت میکنم ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۹:۰۱
Amir70

از بیرون اومدم دیدم مامانمو مخاطب فوق العاده خاصم دارن ایجوری نگام میکنن ^_^ ^_^ :(((
یا جد جنیفرلوفز باز چی شده دخملای خوجگل مجگل؟!!
مامانم:کامران مادر برا تولد من چقدر پول خرج کردی؟؟
من: دی: مامان مهم اینه تولدت رو یادم بود و شادت کردم ^_^
مامانم: غلط نکن بچه جفت پا میام تو حلقتا , میگم چقدر دادی!!
من : صد تومن :(((
الهام :امیر برا من حد اقل باید صد و یه هزار تومن بدی ^_^
من : باشنگ خانمم
مامانم : چی ؟؟ ینی زنتو بیشتر از من دوس داری ؟؟
من: مامان گلم من غلط بکنم
الهام: امیر ینی مامانی رو بیشتر از من دوس داری ؟؟
من : مامان گلم,الهام بانو قلب من رو از وسط نصف کنید نصفش جای مامانه نصفش جای الهام
بابام : آره دیگه, این دوتا تو قلبتن لابد ما هم تو باسنتیم :(((
فردا که پول خواستی نشونت میدم
من: :(((
الهام :امیر گفته باشم کادو من باید 101تومن باشه یه یه یه یه @_@
مامانم :گفته باشم باید کادو الهام 99 تومن باشه یه یه یه یه ؟_؟
بابام : گفته باشم من بهت پول نمیدم یه یه یه یه
خدایا اینا دیوننننن
مامانم :ا وا این بچه چش شد
الهام : مامانی فکر کنم معتاد شده بی خیال پاشو بریم غیبت کنیم ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۳۴
Amir70

داشت تبلیغ سرزمین موج های آبی نشون میدم ,گفتم هی خودا هر چی خوشیه مال این پولدارس :(((
پا شدم رفتم دسشویی نشستم غرق در افکارم بودم ک یهو دیدم دسشویی داره رو سرم داره خراب میشه در دسشویی بوف خور تو سرم :(((
افتادم تو سنگ :((( یا جد جنیفر لوفززز خودایا غلط کردم م م م
همچنون نینجایی زخمی خودم رو کشون کشون انداختم بیرون
سرمو بلند میکنم میبنم بابام بالا سرم وایساده میگه: هیجان را احساس کنید ؟ خنده شادی , اگر جرأت داری دوباره امتحان کن ؟؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۳۱
Amir70

یـکـی ﺍﺷـﺘـﺒـﺎﻫـﯽ ﺯﻧـﮓ ﺯﺩ ﮔـﻔـﺖ : عـلـی اونـجـاسـت؟؟؟
گـفـتـم : نـه نـیـسـت!
ﮔﻔـﺖ : ﭘـﺲ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻣـﺪ ﺑـﮕـﻮ ﺯﻭﺩ ﺑـﯿـﺎﺩ ﺧـﻮﻧـﻪ!!!
مـنـم گـفـتـم :چـشـم ^_^
عـلـی جـان اگـه ایـن پـسـت رو مـی بـیـنـی عـزیـزم بـرو خـونـه..نـگـرانـتـن!!! :|

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۲۸
Amir70

عـشـق مـثـل بـسـتـنـیـه...
الـبـتـه فـقـط چـون هـوس کـردمـا وگـرنـه قـبـلـنـا شـبـیـه پـفـک بـود ! :((

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۲۶
Amir70

دخـتـره 13 سـالـشـه بـعـد رفـتـه زیـر یـکـی از آهـنگـای قـدیـمی داریوش نوشـتـه
:" چقــــدر با این آهنگ خــــاطره دارم! "..
.
.
.
.
هـیـچـی دیـگـه! داریـوش ایـنـو دیـد الان داریـم بـهـش آب قـنـد مـیـدیـم فـشـارش افـتـاده !!!^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۲۲
Amir70

ﻣـﻦ هـمـه بـهـم مـیـگـن ﺻـﺪﺍﻡ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺷـﺒـﯿـﻪ ﺍِﺑــﯽ ﺋــﻪ
ﺍﻟـﺒـﺘـﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺮﻑ ﻧـﻤـﯿـﺰﻧـﻤـﺎ!
ﺣـﺮﻑ ﺑـﺰﻧـﻢﺻـﺪﺍﻡ شـبـیـه دسـت فـروشـای 4شـنـبـه بـازا مـیـشـه !!! ((: ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۲۱
Amir70

بـابـام هـمـیـشـه عـادت داره بـعـد از نـمـاز، دسـتـش رو مـیـذاره رو سـیـنـه، ایـسـتـاده بـه هـر ۴ طـرف سـلام مـیـده، ساعت 5 صـبـح بـود، مـنـم رفـتـم تـو هـال ، بـابـام رو دیـدم داره نـمـاز مـیـخـونـه، هـمـیـنـطـوری بـا عـشـق وایـسـتـادم از پـشـت سـرش بـهـش نـگـاه مـی کـردم، نـمـازش کـه تـمـوم شـد، اول بـه هـمـون سـمـت قـبـلـه سـلام داد و بـعـد سمـت راسـت و بـه سـمـت عـقـب کـه بـرگـشـت، در حـالـیـکـه دقـیـقـا روبـرو هـم قـرار مـیـگـرفـتـیـم و مـن مـلافـه سـفـیـد رو سـرم بـود ، هـمـونـطـور دسـت بـه سـیـنـه چـرخـیـد سـمـت مـن گـفـت "الـسـلام عـلـیـک"مـنـم گـفـتـم سـلام از بـنـده اسـت حـاج آقــا ^_^
نـیـم مـتـر از جـاش پـریـد، گـفـت زهــرِ مــارُ ســلام ،یــه سـیـلـی خـفـن واسـه خـنـده شـمـا هـم خـوردم ولــی تـا 2روز مـی دیـدمـش یـه چـیـز سـمـتـم پـرت مـی کـرد !!! ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۱۹
Amir70

دقـت کردیـن هـمـیـشـه دخـتـرای خـوشـگـل نـصـیـبـه پـسـرای زشـت مـیـشـن وپـسـرای خـوشـگلـم نـصـیـبـه دخـتـرای زشـت؟؟؟
.
.
.
.
فـکر کـنـم یـه اورانـگوتـان نـصـیـب مـن شـه ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۸:۱۵
Amir70

مامانم اینا چندروزه نیستن ناهار خونه خاله م اینا دعوت بودم بعد خاله م اس داد : کجایى عباس جان بیا میخوایم ناهار بخوریم
منم ج دادم :امتحان داشتم خاله همین الان ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺟﻠﻮ در ﺧﻮﻧﺘﻮﻥ !!! ^_^
ﺑﻌﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﯿﭽﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ ! ﮐﻤﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻮﻧﺪﻡ ﺑﺎﺯ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ !هرچى زنگ زدم ج نداد!
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺱ ﺑﺪﻡ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺗﻮ ﺍﺱ ﻗﺒﻠﯿﻢ ((س)) ﮐﻠﻤﻪ ﺭﺳﯿﺪم ﺭﻭ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ!!! :(
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻻﻥ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ تو فلافلى ﻧﺸﺴﺘﻢ فلافل مى زنم!!! ^_^
خانم محترم اسم خودتو گذاشتى خاله??? تو باید عمه میشدى,عمه! !! ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۷
Amir70

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﮑﻮﻧﻲ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻳﻪ ﮔﻮﺷﻪ
ﺩﻧﺞ ﺗﻮ ﺣﻴﺎﻁ
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺗﮑﻮﻧﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺪﻡ ﺗﺎ ﻫﻴﺞ
ﮐﻴﻨﻪ ﺍﻱ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﻮﻧﻪ
ﺧﻴﻠﻲ ﺗﮑﻮﻧﺪﻡ ﺩﻟﻤﻮ
.
.
.
.
.
.
ﻓﻘﻂ ﺣﺎﺻﻠﺶ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ باد معده بود که یه گنجشک بیچاره رفت تو کما, مرد!!! ^_^
خدا بیامرزش گنجیشک خوبى بود ^_^

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۵
Amir70

ﺍﮔﺮ ﻣﺨﻔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﯿﺐ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺳﺮﺥ ﮐﺮﺩﻩ ﺗﻮ ﻓﺮ ﺍﺟﺎﻕ ﮔﺎﺯ ﺭﻭ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ
ﺁﺭﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﯽ ﮐﻠﮏ ﻣﺎﺩﺭ!!! ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۴
Amir70

ﻣﺎﻫﯿﻢ ﻣُﺮﺩ !!!
ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻟﺴﺘﺮﻭ ﻧﻮﻥ ﭘﻨﯿﺮﺍﯾﯽ
ﮐﻪ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ؟ کصافطه ﺑﯽ ﻟﯿﺎﻗﺖ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۱
Amir70

پسربچه ى ﺍﻻﻏﯽ ﮐﻪ هنوزم ﻧﺼﻒِ ﺷﺐ ﺗﺮﻗﻪ ﻣﯿﺰﻧﯽ
خب ﮐﺼﺎﻓﻂ ﺧﯿﻠﯿﺎ ﻓﯿﺴﺒﻮﮐﻦ،نمیگى ﺑﺎﺑﺎﺷﻮﻥ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻪ گوشى رودستشون مى بینه ﻣﯿﮕﻪ :
ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﭙﮥ ﻣﺮﮔﺘﻮ ﻧﺬﺍﺷﺘﯽ؟؟؟ ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۰
Amir70

سلامتى دخترى که تو خیابون بنز براش بوق زد ، سرشو انداخت پایین و به راننده گفت : گمشو ,کصافط من پسرم ، فقط موهام بلنده ، یکمم زیر ابرو برداشتم !‏!! ^_^ :v

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۹
Amir70

دیروز حسابى خوشتیپ کرده بودم و به خودم کلى رسیده بودم, مٽه همیشه سواره مترو بودم ولى هیچوقت تو زندگیم اینجوری نشده بود بیش از ۱۵۰ تا دختر به من نگاه کنن و منو نشون بدن و در گوش هم پچ پچ کنن !!!
سرم رو از خجالت انداختم پایین, ٱخه چشمام شغال داره و هرکى ببینه عاشقش میشه ,خودمو با تسبیح و ذکر مشغول کردم که گناه نکنم ولى بعدش نظرم عوض شد, یه جورایی مونده بودم از کدومشون شروع کنم و بهشون شماره بدم ,تو همین فکرا بودم که یهو ماموره مترو یه پس گردنى و دوتا لگد زد بهم گفت گوسفند اومدی واگن بانوان چه گوهی بخوری???
گمشو واگن خودتون!!! :| ^_^
امیر قهوه اى ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۴
Amir70

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﯼ ﻧﺎﺭﻧﮕﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﮐﯿﻔﻢ
ﺑﺒﺮﻡ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺨﻮﺭﻡ ، ﺯﻧﮓ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﮐﯿﻔﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﯾﺪﻡ ﻧﺎﺭﻧﮕﯿﻪ ﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺟﺬﺏ ﺷﺪﻩ ﺗﻮ ﮐﺘﺎﺏ ﻓﺎﺭﺳﯿﻢ .
ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺳﺎﻝ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﻫﻮﺱ ﻧﺎﺭﻧﮕﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﺑﺮﮔﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺘﺎﺑﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻡ!!! ^_^
((  امیر حسین ,قهرمان وزن 55 کیلو فلج هاى ذهنى ٱسیا ))
پرچمدار بچه هاى دانشگاه معماری ^_^

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۳
Amir70

بـچـه کـه بـودم هـروقـت مـی رفـتـم آپـارتـمـان عـمـه م ایـنـا چنـد دقــیـقـه زل مـی زدم بـه چـراغـهـای راه پـلـه شـون بـعـد خـامـوش مـیـــشـد....
تـا هـفـتـه پـیـش فـکـر مـی کردم یـه قـدرت خـاص دارم , وقـتـی فـهـمـیـدم تـایـمـر داره کـمـرم شـکـسـت!!!
خـداااااااااااا میـشـنوی صـدااامـو??? >_<

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۱
Amir70